موضوع: "فقط خدا"

الهی!

نوشته شده توسطصداقت...! 16ام خرداد, 1394

الهی!

اسمی جز بی اسمی برایم مباد!

الهی نامه آیت الله حسن زاده آولی/ ص 25

خواهش می کنم به من اعتماد کن،فقط با من بیا.

نوشته شده توسطصداقت...! 19ام مرداد, 1392

پسر ک  به مادر خود گفت : مادر کجا می روی؟
مادر گفت:عزیزم بازیگری معروف که از محبوبیت زیادی برخوردار است به شهر ما آمده است.این طلایی ترین فرصتی است که می توانم او را ببینم وبا او حرف بزنم،خیلی زود برمیگردم.اگر او وقت آن را داشته باشد که با من حرف بزند چه محشری می شود.و در حالی که لبخندی حاکی از شادی به لب داشت با فرزندش خداحافظی کرد….
حدود نیم ساعت بعد مادربا عصبانیت به خانه بازگشت.پسر به مادرش گفت:مادر چرا چهره ی پریشانی داری؟آیا بازیگر محبوبت را ملاقات کردی؟
مادر با لحنی از خستگی و عصبانیت گفت:من و جمعیت زیادی از مردم منتظر ماندیم که به ما خبر ردادند او نیم ساعت است که این شهر را ترک کرده است.ای کاش خدا شهرت و محبوبیتی را که به این بازیگر داده است به ما داده بود.
کودک پس از شنیدن حرف های مادر به اتاق خود رفت ولباس بیرون به تن کرد و گفت:مادر آماده شو ید با هم به جایی برویم من می توانم این آرزوی تو را برآورده کنم.
مادر اعتنایی نکرد و گفت:این شوخی ها چیست او بیش از نیم ساعت است که این شهر را ترک کرده است. حرف های تو چه معنی ای میدهد؟
پسر ملتمسانه گفت:مادرم خواهش می کنم به من اعتماد کن،فقط با من بیا.
مادر  علیرغم میل باطنی خود  به دلیل علاقه فراوانش به او درخواستش را پدیرفت.بنابراین آن دو به بیرون از خانه رفتند.
پس از چندی قدم زدن پسر به مادرش گفت:رسیدیم.در حالی که به مسجد محله اشاره می کرد.
مادر که از این کار فرزندش بسیار دلخور شده بود با صدایی پر از خشم گفت:من  گفتم که الان وقت شوخی نیست.این رفتار تو اصلا زیبا نبود.
کودک جواب داد:

مادر تو در سخنان خود دقیقا این جمله را گفتی که ای کاش خدا شهرتی و محبوبیتی را که به این بازیگر داده است به ما داده بود

پس آیا افتخاری از این بزرگ تر است که با کسی که این شهرت و محبوبیت را داده است نه آن کسی که آن را دریافت کرده است حرف بزنی؟
آیا سخن گفتن با خدا لذت بخش تر از آن نیست که با آن بازیگر محبوب حرف بزنی؟
وقتی خدا همیشه در دسترس ماست پس چه نیاز به بنده ی خدا…