ملامتگو چه دريابد !

نوشته شده توسطصداقت...!

هوا خواه تو ام جانا و مي دانم كه مي داني

كه هم ناديده مي بيني و هم ننوشته مي خواني

ملامتگو چه دريابد ميان عاشق و معشوق

نبيند چشم نابينا، خصوص اسرار پنهاني

دريغا عيش  شبگيري كه در خواب سحر بگذشت

نداني  قدر وقت اي دل، مگر وقتي كه در   ماني

ملول از همرهان بودن طريق كارداني نيست

بكش دشواري منزل، به ياد عهد آساني



سرنوشت تلخ ...

نوشته شده توسطصداقت...! 2ام مهر, 1393

آقای همسایه بعد از فوت همسرش  تنها زندگی می کند. از برادرم خواسته بودند در این چند روز که به مسافرت می روند چند کبوتر نوه هایش را در خانه خودمان نگهداری کنیم. چون  جایی برای نگهداری حیوان خانگی نداشتیم  نمی توانستیم قبول کنیم اما همسایه اصرار کرد همینکه از گرسنگی نمیرند برایش کافی است. در همان حیاط هم باشند اشکالی ندارد. بال و پری  برای پرواز ندارند. خلاصه چند روزی مهمان ما بودند آن هم در حوض حیاط در یک کارتن مقوایی. زندگی کبوترها خیلی جالب است. آب خوردن هایشان، غذا خوردن هایشان، بچه هایشان از نظر جثه با مادر و پدر چندان قابل تشخیص نیستند اما هنوز از منقار مادر غذا می خورند. صبح  روز سوم دیدیم   در تاریکی شب گربه کبوتر پدر را خورده بود. حالا دو بچه فقط از مادر تغذیه می کردند. فردای آن روزبال و پر کبوتر مادر را دیدیم  که به عنوان وعده ای دیگر گربه را سیر و دو کبوتر بچه را برای همیشه گرسنه گذاشت. چه صحنه دل خراشی. حالا دو تا بچه کبوترپاپری سفید تنها که قدرت دانه خوردن نداشتند و کاری از دست ما ساخته نبود. از کجا می توانستیم برایشان مادر و پدر بخریم؟ چطور  می توانستیم برایشان مادری وپدری کنیم؟ غم زده بودیم از تنهاییشان ولی دردی از آنها دوا نمی کرد! هنوز از گرسنگی نمرده بودند که همسایه برگشت. سرنوشتشان چه شد نمی دانم!  شاید به جای اینکه مقدمه ای باشند برای نسلی از کبوترهای پا پری سفید ناچارا به درست شدن یک آبگوشت با خاصیت دارویی از گوشتشان  بسنده شد! سرنوشت بچه کبوترها تلختر ازسرنوشت خیلی از جوانان  ما که توانمندی هایشان نادیده گرفته شد نبود، جوان هایی که زمینه برایشان فراهم نشد تا شکوفا شوند و رشد کنند، و  مصداق هایش بس  فراوان است مثل غیر ضرورت هایی که نمای ضرورت به آن دادیم وفرصت مادری را از مادرهایی ناب گرفت، مثل اعتیادی که برای منفعت طلبی گربه ها جوانی  را که باید خادم اسلام باشد به سرباری برای خانواده تبدیل کرد، مثل هوای نفسی که استعداد جوان همسایه را نادیده گرفت و جوان خودمان را با از صحنه خارج کردن رقیب پیشرفت داد، مثل بی تفاوت بودن هایی که جوانانمان را خسته کرد، مثل وظایفی که به هم پاس دادیم، گزارش هایی که نوشتیم و شاید پیش خدا هم برگه هایش سیاه بود، مثل مسئولیت دادن به آنها که لیاقتش را نداشتند، مثل اشتباه گرفتن مسئولیت با کلاس تفاخر، مثل بی تفاوتی برخی ها از اینکه خیلی ها دلشان به حال عمر و استعداد و هدر رفتن های فرصت های جوانان نسوخت ، مثل اینکه برای  خیلی ها  مهم نبود که جوان  به دام جنگ نرم افتد و خودشان یاریش کردند، مثل اینکه کمترکسی به فکر آخرت جوانان است، مثل مادری که فرزندش را به آغوش مهد ها و تنهایی ها رها کرد و رفت به اجتماع خدمت کند!!!!، مثل اینکه گاهی بوی اسلام نه بوی انسانیت هم از رفتار ها نمی فهمی اما حواسمان باشد ما هم یکی از آنها نباشیم. مبادا خستگی باعث شود امام زمانمان را فراموش کنیم! که اگر مقصر نباشیم و تبرئه هم شویم روز قیامت از تلاش نکردن هایمان روز حسرت خواهد شد!

امشب دلم!

نوشته شده توسطصداقت...! 1ام مهر, 1393

در سینه‌ام دوباره غمی جان گرفته است

« امشب دلم به یاد شهیدان گرفته است »

تا لحظه‌ای پیش دلم گور سرد بود

اینک به یمن یاد شما جان گرفته است

حکایت!

نوشته شده توسطصداقت...! 1ام مهر, 1393

دو مسافر از کنار جنگلی عبور می کردند در راه به خرسی برخورد کردند

آنکه خرس را زودتر دیده بود از ترس به طرف درختی دوید و بالا رفته میان برگ ها پنهان شد

دیگری به ناچار خود را بر زمین انداخته و وانمود کرد مرده است.

وقتی خرس به او رسید او را بویید و چون خیال کرد مرده از آنجا دور شد.

دوست دیگر چون از درخت پایین آمد به شوخی گفت:

خرس در گوش تو چه گفت:

رفیقش گفت: مرا پندی آموخت و آن این که

با کسی که در خطر همراه تو نیست، دوست و همسفر نشو!

حکایت ها و لطیفه ها/ جلد 3/ شعبانعلی لامعی/ ص 52

بارخدایا!

نوشته شده توسطصداقت...! 1ام مهر, 1393

بارخدایا!

هنگامی که روزهای زندگانی ما سپری شد و اوقات عمرمان به سر رسید

ودعوت تو که از آن و از پذیرفتنش چاره ای نیست ما را احضار نماید،

پس بر محمد و آل او درود فرست

و پایان آنچه نویسندگان کردارهامان برای ما (روز قیامت) می شمارند توبه پذیرفته شده قرار د

که پس از آن ما را بر گناه که به جا آوره و نافرمانی که کرده ایم باز نداری.

توئی که به هر که تو را بخواند مهربان و بهر که  از تو چیزی خواهد درخواستش را روا کننده ای!

صحیفه سجادیه/ ترجمه و شرح فیض الاسلام/ ص 92/ دعای یازدهم/ دعای عاقبت بخیری ها

هرگز فراموشت نمی کند!

نوشته شده توسطصداقت...! 1ام مهر, 1393

ای مردم!

از خدایی بترسید که اگر سخنی بگویید می شنود واگر پنهان دارید ؛ می داند و

برای مرگی آماده باشید که اگر فرار کنید شما را می بابد و اگر برجای خود بمانید شما را می گیرد

و اگر فراموشش کنید شما را از یاد نبرد!

نهج البلاغه/ ترجمه محمد دشتی/ ص 479/ حکمت 203

دوستی و مهر بر یک عهد و یک میثاق بود!

نوشته شده توسطصداقت...! 1ام مهر, 1393

پیش از اینت بیش از این اندیشه عشاق بود

مهر وزی تو با ما شهره آفاق بود

سایه معشوق اگر افتاد با عاشق چه شد

ما به او محتاج بودیم و او به ما مشتاق بود!