هیاهوی شب عید!

نوشته شده توسطصداقت...!

من شنیدم که شما فصل بهاری آقا

به دل خسته ی ما صبر و قراری آقا

در هیاهوی شب عید، تو را گم کردیم

غافل از اینکه شما اصل بهاری آقا

 

لطفا برو!

نوشته شده توسطصداقت...! 25ام اسفند, 1398

با آمدن کرونا خیلی ها می توانند تصور کنند، اتفاق خاصی نیفتاده است. خیلی ها را هم به حدی به خودشان و حفظ سلامتی خودشان مشغول کرده که بودن کرونا برایشان از نبودنش تا حدی خوشایندتر است وقتی؛ دغدغه ای جز تعطیلات اجباری ندارند. نمی دانم از قشر «کرونا متشکریم »هستم یا «کرونا را شکست می دهیم». از هر گروهی باشم گاهی با فکر به برخی افراد دلم می خواهد از صمیم دل بگویم: «کرونا لطفا برو». وقتی دقیق تر می شوم دلم برای کرونا هم می سوزد «مگر خودش آمده که با پای خودش برود؟». بیچاره کووید 19! سلاح جنگ جبهه باطل بودن هم، بد بیاوری کمی نیست.

مثل همیشه، بی وفا و فقط وسط سختترین شرایط دلم حال و هوای دوست می گیرد و می روم به سمتش شاید که نه حتما فرجی می شود.

خدایا تو کی به ما از قابلیت داشتنمان چیزی داده ای که این دومین بارش باشد، همه اش فضل و کرم توست. کسی که وجودش از خودش نیست چه ادعایی از شایسته بودن در برابر تو دارد؟! می دانم همه اتفاقات می تواند فرصت باشد و خوبی هایی هم رقم خورد ولی رحم کن! تو بهتر می دانی

در این کشور پهناور بچه هایی زندگی می کنند که طول و عرض خانه هاشان آنقدر نیست که بتوانند از تعطیلات ممنوع الخروجی خوشحال شوند. جایشان تنگ و اتاقکی بین زمین و آسمان است که اگر بازی که نه، پایشان محکم به دیوار بخورد، باید از همسایه ای که در را می کوبد و اعتراض می کند عذر خواهی کنند.

در این کشور پهناور بچه های تنهایی هستند که سهمشان از خانواده، داشتن پدری است که وقتی می آید، او خواب است و مادری که خستگی هایش سهم اوست. حالا که دور هم جمع شده اند، تازه فهمیده از چه نعمتی محروم است و دلتنگش کرده و بی حوصله!

بچه هایی هستند که دلخوشی زندگیشان نبودن بابا و مادر کنار هم است؛ که اگر باشند خانه میدان جنگ جهانی است و او دیوار کوتاهش.

بچه هایی که یک سال است انتظار می کشیدند تعطیلات برسد و بابا چند روزی برای آنها باشد.حالا رفته خط مقدم، و نگران سلامتش بودن هم به غم دوری اش اضافه شده.

بچه هایی که انتظار می کشیدند بابا برگردد ولی برنگشته و می گویند دور از چشم او بخاک سپرده شد.

بچه هایی که باید شرمندگی پدر را ببینند، که تعطیلات برای خیلی باباها یعنی بی پولی و محتاج شدن به نان شب و شرمنده شدن مرد!

بچه هایی که داغ دلشان تازه شد چون تعطیلات یعنی جای خالی پدر و محروم شدن از رفتن کنار مزار مطهرش!

بچه هایی که قرار بود دنیا آمدنشان نور چشم پدر و مادرهایشان باشد ولی داغ شدند بر دل نزدیکان

بچه هایی که  تعطیلاتشان به جای سبزه وگل بین دود و قل قل قلیان حضرت پدر سپری خواهد شد، مگر کمند؟

بچه هایی که هنر مادرشان جیغ زدن و غر غر کردن و بد اخلاقیست. اعصاب خط خطی هم شد تعطیلات؟

بچه هایی که هنوز سر چهار راه بدون ماسک و ضد عفونی کننده و دل نگرانی برای آنها، ایستاده اند و تعطیلات برای آنها یعنی غم نان شب!

 بچه هایی که در لانه کبوتریشان موبایل و تب لتی هم ندارند که با کور و روان پریش کردن خودشان سرگرم شوند و مزاحم کسی نباشند.

بچه ها یی کنار تخت مادر یا پدر مریض  و گذراندن ثانیه ها با آهنگ ناله های جانسوز عزیزانشان، چگونه تعطیلات را تحمل کنند؟

بچه هایی که بار زندگی پدرهای از کار افتاده، زندگی های بد سرپرست را بدوش می کشند را که کسی حقوق نمی دهد!

بچه های بی مادر!  بچه های بی امکانات؟  بچه های بیمار! بچه های …

خدایا اینجا کسی به فکر برخی بچه ها نیست! به ما که نه، به بچه های جنگ زده رحم کن!

نوشته شده توسط: صداقت/ 24 اسفند 1398

گزینه های روی میز!

نوشته شده توسطصداقت...! 30ام بهمن, 1398

جلسه سر ظهر تمام شد. تا افق حرکت اتوبوس شهرمان، چند ساعتی وقت داشتم. محل گردهمایی، سالن تخت فولاد اصفهان بود. از چنین جلسه ای چه ثمره ای خوشایندتر از اینکه، تا گلزار شهدا فاصله زیادی نداشتم. تنها بودم. با فکر به اینکه پنج شنبه است، بد به دلم راه ندادم و پیاده راهی گلزار شهدا شدم. چند وقتی است به این مکان وابستگی پیدا کرده ام.  اینکه ساکن این دیار نیستم، باعث می شود، هر فرصتی را غنیمت بشمارم.

بیشتر از چیزی که فکرش را می کردم شلوغ بود. تا رسیدن به جایی که می شناختم، سوال پیچ شدم: «شهدایی که می گویند تازه آورده اند، همین یکی دو هفته قبل، کجاست؟»،  یکی سراغ شهدای منا را گرفت. آن یکی دنبال مدافعان حرم بود. یکی از آدرس قطعه شهدای گمنام پرسید و یکی از محل شهدای جاوید الاثر. شهدای بمباران کجا هستند؟ اینجا تا چشم کار می کند جوان مردم آرام گرفته. «نمی دانم» جوابی که از بَر بودم. 

وقتی رسیدم، دوتا جوان با ذوق مشغول رنگ زدن نوشته های مزار بودند. جمعیتی هم تماشایشان می کردند. نمی شد نزدیک بروم. در قطعه دورتری سر پله نشستم.  روبرویم لبخند شهید خرازی  و تصویر جدید مزار شهید کاظمی بود. سمت چپ، بنر سردار. سمت راست و پشت سرم بعد از گلدان، تا چشم کار می کرد شهید و شهید. گاهی ازدحام جمعیت، تصویر روبرو را قطع می کرد و جایش را به تصویری مرکب از شهید جان نثاری و یزدانی و شیروانیان می داد. بیش از همه تصویر جدید مزار شهید کاظمی دلم را به درد می آورد. آخرین باری که آمدم اینجا، مادر را برای اولین زیارتش همراهی می کردم. شبی که صبحش با خبر شهادت سردار طلوع کرد.  از وقتی شنیدم سردار ماهی یکبار دیدار شهید کاظمی می آمده است. وقتی گریه و اشتیاق سردار را برای شنیدن صدای شهید کاظمی شنیدم، بی آنکه درک کنم، چه می گوید و اینجا چه خبر است، فقط چند باری رفت و آمد کردم.

در زاویه دیدم متوجه رفت و آمد تعداد قابل توجهی با لباس نظامی می شدم. نمی فهمیدم بین این رفت و آمدها و شلوغی اطراف میزی که درست زیر بنر سردار مستقر شده بود چه رابطه ای است. خانمی نزدیک شد و پرسید: «مراسم چهلم سردار کجا برگزار می شود؟». قلبم تکان خورد. «چهلم سردار سلیمانی؟ مگه امروز مراسم چهلم سردار است؟!! مطمئنید؟ اینجاست؟». توضیح داد و با اطمینان تایید کرد.

جمعیت در همه گلزار شهدا موج می زد.وقت رفتن بود و امکان ماندن تا شروع جلسه را هم نداشتم، چه برسد به شرکت. حسرت به دل از سمت میزی که ازدحام بود و حالا خلوت تر شده بود راهی شدم.

از صداهای دلخراشی که به گوشم خورد، چند لحظه ای توقف کردم. به هر چیزی فکر کرده بودم جز این. قاب هایی که دیدنش روحم را زخمی می کرد. تصویر و شرح حالی از خانواده و بیماری و سلامت و… کودکان یتیم و بد سرپرستی که، مسئولینشان راهکار را حضور، آن هم امروز و در این محل دیده که شاید دلی تکان بخورد و یکی دست نیازمندی را بگیرد. مثل کالای حراجی قطار شده بودند روی میز و هرکسی اختیار داشت هر گزینه ای را انتخاب کند.

«چه راهکار بی رحمانه ای». همه پولی که در جیبم بود، بیست هزار تومان نبود ولی از اینکه می گفت با ماهی 5 تا ده هزار تومان می شود کمک کرد آنقدر به عزتم بر می خورد که حالت سکته می گرفتم. بچه هایی با حداقل ده تومان خوراکی کنار میزی ایستاده بودند که پدر مادرهایشان منت بگذارند ماهی 5 تا 10 تومان کمک کنند به بچه های سرزمینشان! نگاهم خیره شده بود به چشمان پر صلابت سردار در بنر: «سردار! امانتی که تو و همرزمان و آنهایی که اینجا آرمیده اند به ما سپردند،این بود؟ جایت خیلی خالیست ببینی اگر تهدید منافع آمریکا در منطقه، قدرت موشکی و زیر سوال بردن موجودیت اسرائیل را گزینه های روی میز ایران به جهان معرفی کردی و چهره بین المللی مقاومت را از این خطه رقم زدی، کار برخی ها بجایی کشید که بی تفاوتی به بچه های سرزمینشان، درست نفهمیدن حکمت ایجاد برخی ارگان ها از طرف بزرگان، برخی قانونگذاری ها و اداره کردن های بی تدبیر، دلبندانمان را گزینه روی میز معرفی کرد. جای بی خوابی کشیدن هایت برای اقتدار و کرامت انسانی خالی. جای بینش بلند و رنگ و بوی مکتبت در خیلی ارگان ها خالی. دعایمان کن سردار. دعا نه، برگرد سردار، برای چهار سال آینده که نه، برای آینده با عزت نسل شیعه بازهم خودت کاری کن».

نوشته شده توسط: مدیر وبلاگ/ 30 بهمن 1398

فرمانده ای که دنیا را مدیریت می کرد!

نوشته شده توسطصداقت...! 28ام دی, 1398

… ایشان [سردار سلیمانی] به مخاطبان می‌گوید: «مرا چطور آدمی می‌بینید؟ آیا بعد از شهادت من نیز شهادت می‌دهید یا نه؟»، برای خودنمایی نیست. ایشان معتقد بود که اگر بعد از شهادتش مردم شهادت دهند که انسان خوبی است، خداوند او را می‌آمرزد. هم‌چنین بنده اطلاع دارم که وقتی خدمت بعضی از مراجع رسیده بود وقتی جلسه تمام شده بود،‌ گفته بود من یک عرض خصوصی فقط با خود شما دارم. سپس کفنش را در آورده بود و از ایشان خواسته بود که برای من روی آن یک امضا بکنید!

فرمانده‌ای که دنیا را مدیریت می‌کرد و در کشورهای مختلف دشمنان قسم‌خورده اسلام را به زانو درآورده‌ بود، این‌چنین نسبت به عقاید دینی معتقد بود! در کجا چنین انسانی می‌توانید پیدا ‌کنید؟! دین می‌تواند چنین کسانی را بپروراند. با این‌که در اوج قدرت بود، ‌طبق فرموده مقام معظم رهبری، در جلسات رسمی سعی می‌کرد که گوشه‌ای بنشیند و کسی او را نبیند. این قدر از شهرت و مطرح شدن پرهیز داشت. این تربیت شده دین است

... هیچ مکتب دیگری نمی‌تواند چنین انسانی پرورش دهد. ما خیال نکنیم که دین فقط همین نماز و روزه و امثال آن است. کسانی باور کرده‌ا ند که اساس دین در قلب است، دین عشق، محبت، اخلاص، خشیت و خوف و رجاست. بسیاری از ما غافل هستیم و خیال می‌کنیم همین‌که انسان قرائت نمازش را خوب بخواند، خیلی آدم خوبی است؛‌ اما این بزرگوار [سردار سلیمانی] فهمیده بود که ریشه و اساس دین کجاست و به چه چیزی باید بیشتر اهمیت داد؛ تا لحظه آخر نیز دست از این منش برنداشت. 

منبع: /گزیده ای ز سخنان آیت الله مصباح یزدی در 18 دی 1398 به نقل از این محل

 

این عمار؟!!

نوشته شده توسطصداقت...! 24ام دی, 1398

پایان ترم و دقیقه نودی ها. وقتی آدمیزاد ضعف باور و یقین دارد و نمی فهمد زمان قابل جبران نیست و هر ثانیه که می گذرد از ظرف عمر او کم شده و حرف از جبرانی هم اگر هست با فدای مقدار دیگری از زمان است و هزینه های دیگر، همه اوقات ترم را با غفلت می گذراند و همه کارها را به امید فرجه امتحانات تلمبار می کند. غافل از اینکه دشمن بیدار است و سردار درست در همین گمان زمان داشتن برای جبران، به آرزوی دیرینه اش می رسد. با رفتن چهره مقاومت بین المللی و محبوب دل های یک ملت مقاومت از سراسر جهان مگر دل و دماغ انجام کارهای عقب افتاده را داری؟

امتحانات شروع شده. حالا هم باید امتحان را بخوانم هم تحقیقاتم را بنویسم. سخت است! زمان تفاوت بزرگی نشان می دهد.  روزی که وقت نوشتنش بود سردار داشتیم، حالا که وقتش گذشته سردار رفته است.

نمی دانم این گریه های بی اختیار وقتش آن روز بود یا حالا؟!  قدرت تن دادن به مشروطی ندارم. یک عمر ممتازی با مشروطی این مقطع تناقض دلخراشی دارد. پس باید بنویسم. قدرت نوشتن ندارم. از بردن نام «انجام پژوهش» نزدیک است روح از کالبدم خارج شود. این پژوهش است و فهم بیشتر؟! ولی باز هم می نویسم! با اشک و دستان لرزان. باز هم می نویسم. برای نوشتن هر کلمه نیازمند اینترنت آمریکایی هستم. برای ترجمه باید از گوگل جاسوس استفاده کنم. برای فرستادنش برای استاد باید تلگرام نصب کنم. برای نصب تلگرام به گوشی هوشمند غیر ایرانی با سیستم عامل اندرویدی بیگانه نیازمندم.  برای آرام شدن از آنهایی که تلگرام دارند خواهش می کنم مداحی را از کانال حمایت از سردار دانلود و برایم ارسال کنند. حمایت از تو؟اینجا؟! باید شیر ایت داشته باشم! چقدر وابسته شده ام؟!! مداح می خواند: «نمیشه باورم خبرایی که میشنوم!…». احساس می کنم سر انگشتانم آغشته بخونی پاک است! قلبم در سینه سنگینی می کند: «سردار سردار! ببخش که مسئولین خواب بودند و شاید هستند و ما منفعت طلب شدیم بجای انسان بودن و همراه شدن و الهی شدن! نخواستیم در این تکنولوژی وابسته نمانیم. با اینکه می توانیم. خیلی ها باور م نمی کنند که کسی با تکنولوژی مخالف نیست. حرف ما این است؛ از خودمان نپرسیدیم چرا فقط استفاده کننده محصول تکنولوژی بیگانه باشیم؟  استفاده از محصول تکنولوژی به چه قیمت؟ ما را چه شده؟.دشمنان تو در همه ثانیه های ما در حال نفوذند! دارم دق می کنم. أین عمار؟أین عمار؟أین عمار؟»!

نوشته شده توسط مدیر وبلاگ/ 24 دی 1398

ارکان زندگی انسانی!

نوشته شده توسطصداقت...! 21ام دی, 1398

* مراد از نور در قرآن یعنی حیات انسانی. نورانیت ویژگی انسانیت است. زندگی جامعه خانواده اعضا و جوارح و قلب و … نورانی است. به مقداری که نورانی شده ایم زندگی انسانی داریم با قال و قیل کار درست نمی شود.

*پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود کسی که نور دخترم فاطمه به او اصابت کرد هدایت می شود. نورانی می شود. حیات انسانی پیدا می کند.

* بالاترین امانتی که خدا به ما داده قابلیت درونی است. همه این قابلیت را داریم. قابلیت اینکه در قوس صعود - کمالف بالارفتن- تا بی نهایت رشد کنیم و بالاتر برویم.

*انسان می تواند بجایی برسد که فرشتگان به او سجده کنند و خادم او باشند و این قابلیت را دارد که از هر چه جنبده در عالم هست بدتر شود یعنی از ویروس ایدز بدتر شود. از سرطان بدتر،إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ…(22 انفال)

* طبق روایت (1)روز قیامت شفاعت فقط مال حضرت زهراست.- به جایی رسیده همه عالم به او نیاز دارند-  (2)زبانه میزان در قیامت حضرت زهرا علیها سلام است. یعنی باید زندگی کلام رفتار اخلاق و ارتباط و … خود را با ایشان تنظیم کنیم.

* امام حسین علیه السلام در کربلا یک سپهسالار داشت اما پشت آن یک روز کربلا سی و پنج سال زندگی زیبا بود. باید عقبه را دید نه فقط همین امروز را.

 * انسانیت دو تا رکن دارد:

رکن اول: علم و معرفت عقلانیت و خرد ورزی. عاقل باید باشیم همه چیزت عاقلانه باشد کارت هدفت اقتصادت بندگیت و… عاقل زندگی کرد.

* پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم: رفتند بالای منبر: شما آدم های مختلفی هستید بعضی ها نمازتان بیشتر است بعضی ها روزه بیشتر بعضی حجتان بیشتر بعضی ها زکاتتان و احسان و انفاقتان بیشتر بعضی صدقه دادن هایتان بیشتر. افضل شما کیست؟شما بفرمایید. فرمود:  کسی که معرفتش بیشتر است.

*امیر المومنین علی علیه السلام :اگر خدا بخواهد همه خیرات عالم را بریزد به دامن کسی از سر مهربانی دو چیز به او می دهد: عقل استوار و عمل مستقیم (عمل معتدل. توفیق عمل هایی که هم دنیا آباد است هم آخرت) به او می دهد.

* آد م هایی که انسانیت دارند هم دنیای انها زیباست هم آخرتشان هم مرگشان.

 *قال الکاظم علیه السلام: یا هشام من اراد الغنی بلا مال و السلامة فی الدین و راحه القلب من الحسد فلیتضرع الی الله فی مسئلته و مناجاته بان یکمل عقله
هر کس بخواهد بدون پول ثروتمند شود و سلامت دین و راحت شدن قلب از حسد هر وقت که دیدی که جایی هستی خدا حرفت را می خرد (کربلا رفتی گریه کردی شب قدری ….) بگو خدایا عقل مرا کامل کن.

* چرا در زمان ظهور این قدر زندگی زیبا می شود؟ چون عقل ها کامل می شود.

امام علی علیه السلام: رفتند بالای منبر پرسید، شما چه ادعایی دارید؟ گفتند ما شیعه و محب تو هستیم. فرمود: هرکس بگوید من شیعه علی هستم هر چه نداشته باشد من می بخشمش مگر این دو چیز که نمی بخشمش- علی علیه السلام او را نمی پذیرد!- : [ارکان شیعه این دوتاست]: 1- عاقل نباشد 2- دیندار نباشد.. اگر پشت به دین کردید از زندگی شما امنیت و آرامش می رود. هر چند آسایش باشد. آدم هایی که عاقل نیستند مرده اند. من علی علیه السلام با مرده معاشرت نمی کنم.

* اگر آدم دیندار عاقل نشد مغز و رکن و باطن دین را نمی بیند. پوسته را می بیند فقط. نماز می خونه روزه میگیره حج میره و… اما مغز که عبارتست از ولایت علی علیه السلام نمی بیند. فریب می خورد.

* امام صادق علیه السلام: آدم های جاهل سه تا اخلاق دارند: (1) الجاهل یجیب قبل ان یسمع ( قبل از شنیدن جواب می دهد- تا صدایی شنید جواب می دهد کاری ندارد صدای دوست بود یا دشمن. تحلیل ندارند واقع نگری ندارند. به اینکه از دوست است یا دشمن دقت نمی کنند. اهل دقت و تعقل و موشکافی نیستند)، جاهل ها کاری کردند علی آشوبگر معرفی شد خسیس معرفی شد بی نماز معرفی شد کافر معرفی شد و…(2) قبل از اینکه حقیقت چیزی را بفهمد دشمنی آغاز می کند(مخصوصا در فتنه ها) (3) حکم بما لا یعلم (بی بصیرت نظر می دهند در مورد همه چیز)

ما 4 نوع ولایت در اسلام داریم: ولایت خدا/ ولایت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم/ ولایت امام معصوم/ در زمان غیبت - فقیه جامع الشرایط-امام زمان علیه السلام ما را رها کرده؟ این صریح سخن امام زمان علیه السلام است. حضرت فاطمه علیها سلام مدافع ولایت بود خب. درس این واقعه برای امروز ما چیست؟ ما چقدر ولایتی هستیم؟

** ویژگی های ولایتی بودن**

ولایت شعاری به درد نمی خورد. یک ولایتی تمام عیار داشت علی علیه السلام فاطمه علیها سلام بود. امام حسین علیه السلام یک ولایتی تمام عیار  داشت حضرت عباس علیه السلام. - زیارتنامه حضرت عباس از امام صادق علیه السلام است از امام معصوم است- در زیارتنامه آمده: اشهد لک بالتسلیم(تاریخ ننوشته حضرت عباس علیه السلام پیشنهادی به امام داده باشد ولی ابن عباس پیشنهاد داد و…) و التصدیق (یک لحظه در مورد ایشان شک نکرد. ابن عباس 20 سال شاگرد حضرت علی علیه السلام بود. به  علی گفت ناراحت نشی من در مورد تو شک کردم!) و الوفاء (وفای به امام یعنی ای امام من همه دار و ندارم مال تو. می ریزم به پای تو!) و النصیحه لِخَلَفِ النَّبی(ما باید خود را با او تنظیم کنیم. نه او مطابق نظرات ما باشد و…) این است نشانه ولایتی بودن بقیه اش ولایت شعاری است و قیل و قال.

صوت کامل جلسه

سید ابراهیم حسینی اراکی/ 21 دی 1398/ ایام فاطمیه

نکته: کلیه منابع و متن های عربی در صوت موجود است. توضیحات و شرح نیز مفصل مطرح شده است. این نوشتار خلاصه نویسی مدیر وبلاگ است و فقط به نکات اصلی پرداخته است.

 

تفاوت شهید با زنده ها و مرده ها!

نوشته شده توسطصداقت...! 21ام دی, 1398

*چرا فاطمیه و مراسم و…؟  جا دارد هر سال چندین بار دور هم جمع شویم و مطلبی را به خود یادآوری کنیم. راهی که قرار است اهل بیت علیهم السلام و قرآن به ما نشان دهند مخصوصا در این دوره آخر الزمان و  تنها راه سعادت ماست یاد آوری کنیم. قرآن می گوید: یهدی للتی هی اقوم…

*اقوم از ماده قیام ضد قعود/ وقتی ایستاده ایم مسلط تریم به کار تا نشسته و خوابیده. اگر برویم درب خانه قرآن و اهل بیت ما را راهنمایی به راهی می کنند که سوار بر کارمان باشیم.

* این راه اقوم کجاست؟ چه چیزی قرار است نصیبمان شود؟ حرف ها زده شده است. ولی یکی از مفسرین بیانی دارند. اگر انسان در این راه قرار گرفت رهاورد آن یک کلمه بیشتر نیست. همه آنچه خدا برای ما تدارک دیده برای تحقق همین یک کلمه است. و آن کلمه ای که بناست ما آدمیزاد به عنوان موجود زنده  عاقل متفکر آن مهمترین امتیازی که ما آدم ها داریم در این راه محقق می شود. آن امتیاز ما چیست؟ حرف زدن؟ نه. فکر کردن؟نه. مهترین امتیاز ما انسان ها این است که  دارای یک حیات و زندگی مخصوص به خود هستیم بقیه ندارند

*حیات و زندگی سه نوع است: حیات نباتی  گل و گیاه و درخت  رشد دارند اما روح ندارند.  حیات حیوانی: بسیاری از موجودات بری بحری هوایی و… روح دارند اما زندگی از طریق غریزه هاو امیال  اما خدا ما را صاحب اندیشه و عقل آفریده چکار قرار است با ما بکند؟ اگر کسی این را فهمید می شود شهید سلیمانی خرازی کاظمی و… بنده من اگر حجت باطن دادم به نام عقل و اندیشه و حجت خارجی به نام پیامبر همه چیز برای این است که حیات انسانی پیدا کنی. خدا با ما غیر از این یک کلمه حرف دیگری نزده است.

*حیات انسانی یعنی استعداد ها و قابلیت های انسانی شما شکوفا شود. این 4 روز دنیا را با انسانیت زندگی کنی. همه چیز برای همین است.

*در نهج البلاغه داریم: خیلی ها صورت انسان دارند ولی در باطن هنوز حیوان هستند.

*بزرگترین فلسفه بعثت این است: يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اسْتَجِيبُوا لِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاكُمْ لِمَا يُحْيِيكُمْ…انفال/ 24  بندگان مومن من، منِ خدا و این پیامبرم و… شما را دعوت کرده اند، با فکر و قلب و عمل لبیک بگو من خدا هم شما را زنده می کنم. حیات همه جانبه به شما می دهم.

*بزرگترین بحران زندگی بشر امروز بحران انسانیت است. بشر دارد از انسانیت دور می شود.

*شهید مطهری:  اصل انسانیت دردمند بودن است. اگر هر کس به فکر خودش و منفعتش باشد نماز بخواند گریه کند روزه بگیرد و… الهی نشده ای.منفعت پرستی و خود پرستی و تن پرستی مبنای مکتب غرب است نه مکتب الهی

* انسانیت درجات مختلفی دارد. در کل عالم خلقت از جنس زنان فقط یک زن رسیده به بالاترین درجه انسانیت و شده انسان کامل: حضرت زهرا سلام الله علیهاست.ما انسیه هستیم فقط، ولی او حوراء انسیه است.

*سدیر صیرفی رفت نزد امام صادق علیه السلام: من مادر شما را خیلی دوست دارم میشه جمله ای بگین معرفت و محبت من به مادر شما زیاد شود، فرمود از پیامبر می گویم: حضرت رفت بالای منبر و فرمود: آیا دختر من فاطمه را می شناسید. گفتند: خدا و پیامبرش بهتر می دانند. [پیامبر جمله ای گفت که هیچ کس حقیقت آن را جز خود پیامبر علیه السلام و علی علیه السلام نفهمیده است]یا ایها الناس ان الله خلق نور فاطمه ابنتی قبل ان یخلق الارض و السماء من نور عظمته(از نور عظمت خود آفرید قبل از خلق آسمان ها و زمین). یکی پرسید: فلیست هی انسیه؟ قال فاطمه حوراء انسیه حوریه ای است که به شکل بشر در آمده. موجودی عرشی و ملکوتی که به شکل بشر که ما بتوانیم ببینیمش و … یکی دیگر پرسید: فاین کانت فاطمه؟ کجا زندگی می کرد؟ قال: کانت فی حقه من نور تحت ساق العرش در حاله ای از نور در سایه عرش . یکی پرسید: فما اکلت و ما شربت؟ غذاش چی بود؟ چی می نوشید؟ غذاش معجونی بود از 4 چیز که هرکس آن را بنوشد این قدر قدرت می گیرد که تا عرش می تواند پرواز کند التسبیح (سبحان الله) التحمید(الحمدلله) التهلیل(لا اله الا الله) تکبیر(الله اکبر) تسبیحات اربعه غذا و خورش مادر ما در عرش بوده و شده تسبیحات اربعه نماز ما تا ما را به معراج ببرد.

* شاهد؟ شاهد اینکه خیلی ها در این دنیا رسیدند به حیات انسانی

خدا در مورد شهدا در قرآن چه می گوید؟: وَلَا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمْوَاتًا ۚ بَلْ أَحْيَاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ.. بندگان خدا، مومنین، آنانی که در راه خدا شهید می شوند حتی فکرش به سرتان نیاید که مرده اند، زنده اند حیات دارند از روزی های ویژه خدا استفاده می کنند. از فضل خدا خشنودند. چه حیاتی دارند؟

شهدا 3 نوع حیات دارند : حیات برزخی ویژه،  حیات محشری. بالاترین حیاتشان چیست؟ حیات ولایی : نه تنها زنده اند و در صحنه زندگی ما حضور دارند بلکه به اذن خدا بر ما ولایت دارند. در زندگی ما تصرف می کنند. خدا زندگی ما را در مشت شهدا قرار داده است. چرا این قدر تاکید شده دنبالشان برویم؟ تا از آنچه نصیب آنها شد به ما هم بدهند.

* به خدا در حماقت ترامپ قمار باز همین بس که این حرف ها را نمی فهمد. قرآن میگوید اینها زنده اند فکر نکنید مرده اند. اگر می فهمید این کار را می کرد؟ نه! چون این آقا را از این قالب محدود تن خارج کرد و میدان عمل او وسعت پیدا کرد.

* مرده کیست؟ نه تاثیر دارد نه تأثّر. اثر ندارد موثر نیست. کاری از او بر نمی آید. با مرگ عادی می میریم. ولی شهدا روزی ویژه دارند اثرشان بیشتر می شود. احمق ها اینها را نمی فهمند.

* معنای شهادت چیست؟ به اذن خدا با روح بلند و آزاد، نه تنها در کنار ما حضور دارند بلکه دستگیر هم هستند. شما را یاری می کند نصرت می دهد روحیه می دهد دردهایتان را دوا می کند. به بهشت و خدا راهنمایی می کند نورانی می کند و…علت اینکه با این همه گناه در جامعه ما، در لجن غرق نشده ایم وجود همین شهداست.

*خون شهدا تطهیر می کند. بعضی چیزها را باید خون شهید پاک کند. و آن وجود ناپاک دشمنان خداست.

* ما باید از شهدا درس انسانیت بگیریم.

* با شهید قاسم سلیمانی از نزدیک آشنا هستم. شهید قاسم سلیمانی دوتا چیز را به عنوان یک انسان با هم ترکیب کرده بود: فولاد- در برابر دشمنان خدا- و ابریشم - در برابر مردم- در طول این سال ها از ایشان یک چیز فهمیده ام و آن اینکه ایشان یک انسان به تمام معنا بود.

 

دانلود صوت کامل مراسم

سید ابراهیم حسینی اراکی/ شنیده و نکته برداری شده توسط مدیر وبلاگ/ / 20 دی 1398