آرشیو برای: "آبان 1395"

ما را همین سر است؟!!

نوشته شده توسطصداقت...! 30ام آبان, 1395
چند روزی بود حال و هوای درستی نداشتم. آن هم با علت نا شناخته. نوعی خستگی و شاید بی انگیزگی. کارها خوب پیش نمی رفت. اربعین از راه رسید و شد فریادرس.  توفیق شرکت در مراسم امام حسین علیه السلام به امید جلای روح. وسط جمعی از عاشقان حضرت نشسته بودم. به این… بیشتر »

باقی بمان در عاشقی ...

نوشته شده توسطصداقت...! 24ام آبان, 1395
به شدت دچار ضیق وقت بودم و نگران کارهایی که باید انجام میشد. این وسط کاری پیش آمده بود و به دلیل بانو بودن متصدی پست بانک، مجبور بودم سری هم به پست بانک بزنم. چادرم را آماده می کردم برای رفتن که فاطمه اصرار که باید با عمه همراه شود. هر چه روضه خواندم… بیشتر »

امان امان...

نوشته شده توسطصداقت...! 20ام آبان, 1395
كمي همت كرده بودم ميشد قضاي مسواك زدن شب را با اداي مسواك صبح به جا آورد. ساعت نزديك 2 شب بود. از سر شب روبروي سيستم  نشسته بودم  بدون حتي  پلك بر هم زدن. شارژ لپ تاپ را كه قطع كردم تازه يادم افتاد چند ساعت قبل به مادرم گفته بودم چند دقيقه ديگر براي شام… بیشتر »