« حکمت!کی می توان؟! »

حکایت!

نوشته شده توسطصداقت...! 12ام شهریور, 1393

مردی از غلام خود خواست تا زمینش را گندم بکارد. غلام زمین را به جای گندم جو کاشت. موقع درو مرد به غلامش گفت چرا برخلاف امر من زمین را جو کاشته ای مگر نگفتم گندم بکار؟ غلام گفت گمان می کردم اگر جو بکارم گندم می روید. مرد گفت ای نادان تا به حال دیده ای کسی  جو بکارد گندم بروید؟ غلام گفت پس چگونه است که شما گناه می کنید و انتظار ثواب دارید؟ از مکافات عما غافل مشو/ گندم از گندم بروید جو ز جو

نظر از: فاطمه [عضو] 

سلام این بیت شعر خیلی شنیده بودم ولی حکایتش رو نه.ممنون

پاسخ دادن:
سلام دوست عزیز
از حضور گرم شما سپاسگذارم
در پناه حق

1393/06/13 @ 10:36
نظر از: مریم [عضو] 

سلام دوست عزیز حکایت جالبی بود
خداقوت

پاسخ دادن:
سلام مهربان دوست
از حضور گرم شما سپاسگذارم
خدا یارتان
در پناه حق

1393/06/12 @ 22:07


فرم در حال بارگذاری ...