« مهمان خدا/ نعمت هفتممهمان خدا/ نعمت پنجم »

مهمان خدا/ نعمت ششم

نوشته شده توسطصداقت...! 31ام خرداد, 1395

شایدصمیمی ترین دوست و  تنها دوست صمیمی ما  از کودکی مادرمان هستند. از آنجایی که همیشه قانون، منع حرف از دیگران  به ویژه از نوع آشنا است، حرف از خود می زنیم و افکار و فعالیت های خود. تا جایی که به بهانه ارتباط، از بس از سامانه و وبلاگ ها و … حرف می زنم و برخی افرادی که بیشتر با آنها در تعامل هستم، مادرم همه را لفظا می شناسند و خیلی راحت می گویم چه گفتیم و چه شد. گاهی مطالب را برای مادرم می خوانم. حتی یکی دو بار اتفاق افتاده که  وقتی کلاس آنلاین داریم، با اینکه مادر سر رشته چندانی از کامپیوتر و وبلاگ و برخی درس های تخصصی  ندارند   همراه من محتوا را گوش می دهند- غالبا بدون هد فون گوش می دهم- و چقدر این همراهی برای ما جذاب و پر امید است. و همیشه از صمیم قلب، خداوند را شاکرم بر این نعمت.

فرصتی شد دوباره کنار مادرم نشستم و صحبت می کردیم. ضمن نیاز به برقرای ارتباط عاطفی با مادر، حرفی برای زدن نداشتم.  به ناچار- با اینکه اعتقادی به خواب امثال خود ندارم-  از خوابم گفتم و مادرم «با ان شاء الله خیر »است آغاز به کلام و با «غم هایت می ریزد » کلام را تمام کرد. خواستم ارتباط همچنان برقرار بماند بدون هیچ نیت دیگری گفتم «چقدر هم می ریزد، هر روز بیشتر از دیروز!»، هنوز این کلام از دهانم خارج نشده بود مادرم برخورد کردند و ادامه دادند: «ناشکری می کنی دخترم؟!!! چرا؟!! مشکلی داری؟ سلامتی ات بس نیست. ببین فلان مردم چنانند و …».

من امروز از صحبت های خداشناسی مادر، نعمتی دیدم فراموش شده. نعمت مادری که مرا به شکر گزاری ، آن هم از نوع آگاهانه و همراه استدلال ، رهنمون است. چیزی که امروز در جامعه ما بالعکس است. خدایا تو را شکر به واسطه همه نعمت هایی که زبانم را به شکر تو باز می کند اعم از افرادی که با آنها در ارتباطم و شکر گزاری را به من می آموزند، نباتات، جمادات، شب، روز، داشته هایم، نداشته هایم و هر آنچه به من می آموزد تو مهربانترین مهربانانی و همیشه و در همه حال، شایسته  سپاسگزاری!

نوشته شده توسط: صداقت30 خرداد 1395

 


فرم در حال بارگذاری ...