« ما را همین سر است؟!!امان امان... »

باقی بمان در عاشقی ...

نوشته شده توسطصداقت...! 24ام آبان, 1395

به شدت دچار ضیق وقت بودم و نگران کارهایی که باید انجام میشد. این وسط کاری پیش آمده بود و به دلیل بانو بودن متصدی پست بانک، مجبور بودم سری هم به پست بانک بزنم. چادرم را آماده می کردم برای رفتن که فاطمه اصرار که باید با عمه همراه شود. هر چه روضه خواندم و وعده دادم فایده نداشت. کم کم به علت نزدیکی راه، راضی شدم او را همراه خود ببرم و برای اولین بار همراهی یک کودک در محیط خارج از منزل را تجربه کنم.

دستش را گرفتم در جا می زد سوال کردم عمه دیر می شود نمی آیی؟ بروم؟ گریه گریه که نباید بروم و  من هم چادر مشکی مثل عمه می خواهم. حرصم در امده بود و سعی کردم به او بفهمانم چادر عربی اش قشنگ تر است و … مگر راضی میشد.

با اینکه سه ساله است ولی فهم بالایی دارد و باید مواظب حرف زدن ها بود ولی چه میشد کرد عصبانی بودم:  آرام گفتم عمه حالا چه موقع لج کردن است. وسط گریه خندید و گفت لج کرده ام و چادر مثل تو می خواهم. و اشک ها سرازیر شد. مادر بزرگواری کرد و چادر مهمانی عمه که یکی دو بار بیشتر سرم نکرده بودم آورد و وعده داد که برایش مثل این را می خریم و خود عمه می دوزد و مگر لج تعمدی به این راحتی ها درمان میشد.

 نهایت مجبور به قیچی چادر بی زبان عمه به شرط اینکه فعلا با روسری بیاید و خیالش راحت که چادر اینجا و فردا عمه دوخت می زند. . هر دو انسان عاقل و بالغ فریب وروجک سه ساله  را خوردیم و وقت نمیشد چادر را دوخت بزنم. و حکم اینکه باید با همین بیاید. از او اصرار و التماس با اشک و از من انکار با عزیزم و وعده و وعید. گاهی هم  برای مادر غر میزدم که درست نیست و پای چادر دوخت ندارد. مادرم میگفت دختر، بچه است تکلیف ندارد دو قدم راه این قدر اشک نگیر از این بچه.

 حرف به کرسی نشست و راهی شدیم. هنوز از در بیرون نرفته چادر به موتور همسایه جلو در، گیر کرد و درست پشت کمرش سوراخ شد. چه وسعتی.!  فاطمه گاهی با نگاهش دلفریبی می کرد و من همه حواسم به اینکه با چه ترفندی چادر را از او بگیرم. چادرش را مثل من نگه داشته بود و دیدنی شده بود.  کیف پولم را دادم دستش به این امید که نتواند چادر ساده بدون کش ر ا کنترل کند و چادر را با مهربانی از او بگیرم. گفت صبر کن عمه و چادر را رها کرد که کیف پول را بگیرد از سرش افتاد روی برگ های له شده پیاده رو و حالا تماشایی شده بود. جالب اینکه تاملی کرد و کیف را پس داد و چادر خاکی سوراخ که نخ هایش کم کم روی زمین می کشید را محکم گرفت.

 به شدت دلخور بودم. نمیشد چادر را از او گرفت. و تحمل نگاه های سنگین  غریب و آشنا برایم سخت بود. روی صندلی انتظار پست بانک نگاهم را دوخته بودم به چادر نگه داشتن فاطمه. تلویزیون از شهید خزائی می گفت، از شهادت، عاشورا ،اربعین. کودک سه ساله شهید در پاسخ سوال خبرنگار حرفی زد که از خودم خجالت کشیدم و بی جوابی سوالی که وجدانم از من می پرسید مرا آزار می داد:

 نعمت حجابت  کمترین قیمتش یتیمی این بچه است. فاطمه در حال آموزش حجاب ا ست و حالا که تمایل به این کار دارد تو به او می آموزی حجاب اولویتش تا زمانی است که چادر خاکی و سوراخ و … نباشد؟

اگر در صحنه ای مثل  کربلا حاضر بودی، در اسارت ، در کاخ ظلم و دشمن و برادرزاده ها و عزیزانت در بند،  در دفاع از حجابت  کلامی زینب وار می گفتی؟ به اندازه فاطمه پایبند هستی ؟  چادر خاکی، سوراخ و با نخ و مقابله با مخالف سرسختی مثل تو آن هم با رضایت کامل در هر محیطی؟. اسوه عفاف و عزیز کرده  آل رسول زینب  کبری علیها سلام چه در جلوه الهی دیده بود که بعد از عاشورا، در اسارت و  جلوی نگاه قاتل عزیزانش در کاخ کفر از بی پرده بودن صورت ها به ظلم یاد کرد؟!!!  دختران ما از عظمت عقیله بنی هاشم  علیها سلام چه فهمیده اند که داوطلبانه در راه این ظلم پایداری می کنند!!!

نوشته شده توسط: صداقت 23 آبان 1395

آراي كاربران براي اين مطلب
5 ستاره:
 
(3)
4 ستاره:
 
(0)
3 ستاره:
 
(0)
2 ستاره:
 
(0)
1 ستاره:
 
(0)
3 رأی
ميانگين آراي اين مطلب:
5.0 stars
(5.0)
نظر از: طوبی [عضو] 
طوبی

همواره پیروز و سرافراز باشید.
التماس دعا.

پاسخ دادن:
سلام علیکم
متشکرم همچنین شما
از حضور شما سپاسگزارم
در پناه حق

1395/09/22 @ 12:53
نظر از: بانوی مدافع حجاب [عضو] 
5 stars

سلام خدا قوت دوست عزیز

1395/08/26 @ 17:03
نظر از: خادمین حضرت قاسم بن الحسن علیهماالسلام [عضو] 

متن زیبایی بود
احسنت به تربیت این بچه
ان شالله خدا فاطمه خانوم رو حفظ کنن

پاسخ دادن:
سلام عليكم
متشكرم زيبايي از نگاه شماست
بزرگواريد
همچنين عزيزان شما را
از حضور ارزشمند شما سپاسگزارم
در پناه حق

1395/08/26 @ 10:53
نظر از:  

سلام مطلبی زیبایی بود به وبلاگ ماهم سری بزنید ومارااز نظرات ارزنده خود مطلع نمایید
http://kosar-esfahan.kowsarblog.ir/?p=290761&more=1&c=1&tb=1&pb=1

پاسخ دادن:
سلام علیکم
متشکرم زیبایی از نگاه شماست
ان شاء الله.
از حضور شما سپاسگزارم
در پناه حق

1395/08/26 @ 07:51
نظر از: دکی [بازدید کننده]
دکی

بسیار زیبا…

پاسخ دادن:
سلام و احترام آقای دکتر
خوش آمدید
متشکرم. زیبایی از نگاه شماست
از حضور شما سپاسگزارم
در پناه حق

1395/08/24 @ 22:00
نظر از: the best mind [عضو] 
5 stars

سلام دوست عزیز
مطلب بسیار زیبایی بود، متاثر شدم
انشاالله تمامی دختران سرزمینم همچون فاطمه 3ساله برای داشتن حجاب مصر باشند
یا زهرا

پاسخ دادن:
سلام علیکم دوست گرامی
متشکرم. زیبایی از نگاه شماست. این حرف شما جای بسی امیدواری برای حقیر دارد.
ان شاء الله
از حضور شما سپاسگزارم
در پناه حق

1395/08/24 @ 21:58
نظر از: . . . ماریا . . . [عضو] 

عمه بودن لذت قشنگیست :)

قلمتان مانا

پاسخ دادن:
سلام و احترام خانم … قلم…
دقیقا.
از حضور ارزشمند شما سپاسگزارم
در پناه حق

1395/08/24 @ 18:43
نظر از: بانوی مدافع حجاب [عضو] 
5 stars

سلام خدا قوت به ماهم سری بزنید

پاسخ دادن:
سلام . خدا یارتان
چشم ان شاء الله.
از حضور شما سپاسگزارم
در پناه حق

1395/08/24 @ 16:23
نظر از: سیده فوزیه موسوی [عضو] 

با سلام وخدا قوت
بیاییم همه با هم با پای دل به این سفر وعنوی راهی شویم وبرای نابودی دشمنان اسلام دعا کنیم

وعشق امام حسین (علیه السلام) در درون قلب هایمان شروع به تبیدن وبیدار شدن کند وبرای ظهور حجت عاجزانه دعا میکنیم .
اللهم عجل لولیک الفرج……….
یاحسین…

پاسخ دادن:
سلام علیکم. خدا یارتان
از حضور شما سپاسگزارم
در پناه حق

1395/08/24 @ 16:10


فرم در حال بارگذاری ...