آرشیو برای: "دی 1396"

آگه نیم هنوز که...!

نوشته شده توسطصداقت...!

گفتم همیشه فکر وصال تو می‌کنم

در خنده شد که این همه فکر محال چیست؟

دردا که عمر در شب هجران گذشت و من

آگه نیم هنوز که روز وصال چیست؟

چون حل نمی‌شود به سخن مشکلات عشق

در حیرتم که فایدهٔ قیل و قال چیست؟

شاعر: هلالی جغتایی/ غزل 69

کبکو

نوشته شده توسطصداقت...! 28ام دی, 1396
هنوز خستگي راه از تنم نرفته بود از مادر سوال كردم: «امروز كبكو نيامده بود؟ مطمئنيد؟» و از شنيدن جواب منفي بيشتر احساس دلتنگي كردم. سر زدم به همان جايي كه هر روز مي ديدمش، خبري نبود كه نبود. اولين باري كه صدايش را شنيدم بي اختيار لپ تاپ را رها كردم و با… بیشتر »

سكوت اقيانوس

نوشته شده توسطصداقت...! 25ام دی, 1396
خيلي نزديكيم به خيابان. اينكه عيب است يا حسن، نمي دانم ولي همين كه  منزلمان، هيچ وقت سكوت مطلق نيست، به نظرم ويژگي مثبتي است. زندگي در دنياي سكوت سخت است و وحشتناك. آنچه بيش از اين خروش هميشگي منزلمان، از ما دلبري مي كند خاكي بودنش است. خانه هاي شهر ما… بیشتر »

اشك هاي سكوت!

نوشته شده توسطصداقت...! 11ام دی, 1396
 صداي گريه مظلوميت پسر بچه بيچاره در تمام منزل ما شنيده مي شد. كم مانده بود، من و مادر دق كنيم. اجازه دخالت نداشتيم به نفع «احمد رضا» نبود. از هيچ كدام از خانه هايي كه با ما ديوار مشترك دارند، صدايي رد و بدل نمي شود جز يك ديوارِ امروزي.  خدا رحمت كند… بیشتر »

او دلش می گیرد!

نوشته شده توسطصداقت...! 9ام دی, 1396
مدتی بود انتظار می کشیدم خانواده فرصت کنند و برویم برای خرید کفش. سرماخوردگی امان پدر را برده بود و ماموریت دادند به برادرم که در اولین فرصت این کار را از طرف ایشان انجام دهند. رسیدیم به مغازه.  بسته بود. برادرم از شماره تماس روی درب سوال کرد و آقای… بیشتر »