موضوع: "از اشک خود دو سطر به ایما نوشته ایم!"

رفیق و همسفر نیمه راه خواهم شد!

نوشته شده توسطصداقت...!

اگر تو دیر بیایی تباه خواهم شد

اسیر پنجه زشت گناه خواهم شد

به سوی ساقه گندم روانه می گردم

دچار کهنه ترین اشتباه خواهم شد

میان جاده گرفتار مرگ میگردم

رفیق و همسفر نیمه راه خواهم شد

به کاروان ظهور تو دل نمی بندم

 همیشه معتکف عمق چاه خواهم شد

برای آمدنت نذر میکنم زین پس

مقیم گودی آن قتلگاه خواهم شد

همراهی با کاروان کربلا16

نوشته شده توسطصداقت...! 9ام آبان, 1393

نقل است در روز عاشورا زهیر بن القین از اصحاب امام حسین علیه السلام برای کوفیان  خطابه ای داشته است.

توضیحات مختصر

* خطابه زهیراز یاران امام حسین علیه السلام در روز عاشورا
ای اهل کوفه من انذار می کنم شما را از عذاب خدا. …
همانا مردم بدانید که خداوند ما و شما را ممتحن و مبتلا فرموده به ذریه پیغمبرش تا ببیند ما چه خواهیم کرد با ایشان. اینک من می خوانم شما را به نصرت ایشان و مخذول گذاشتن طاغی پسر طاغی عبید الله بن زیاد را زیرا که شما از این پدر و پسر ندیدید مگر بدی. چشمان شما را در آوردند و دست ها و پاهای شما را بریدند و شما را مثله کردند و بر تنه درختان خرما به دار کشیدند و اشراف و قراء شما را مانند  حجر بن عدی و اصحابش و هانی بن عروه و  امثالش را به قتل رساندند.

* پاسخ لشکر عمر سعد به زهیر
لشکر تا این سخنان را شنیدند شروع به ناسزا گفتن به زهیر و مدح و ثنا گفتن ابن زیاد کردند و گفتند: به خدا قسم که ما حرکت نکنیم تا آقایت حسین و هر که را با اوست بکشیم یا آنها را گرفته و زنده به نزد امیر عبید الله بن زیاد بفرستیم.

* ادامه سخنان زهیز
ای بندگان خدا، اولاد فاطمه علیه السلام احق و اولی هستند به مودت و نصرت از فرزند سمیه، هرگاه یاری نمی کنید ایشان را پس شما را در پناه خدا در می آورم از آنکه ایشان را بکشید…

* عکس العمل شمر به سخنان زهیر و پاسخ زهیر
شمر به جانب او تیری افکند و گفت: ساکت شو، خدا ساکن کند صدای تو را، همانا ما را خسته کردی از بس که حرف زدی. زهیر به او گفت: … من با تو تکلم نمی کنم تو انسان نیستی بلکه حیوان می با شی. به خدا گمان نمی کنم تو را که دو آیه محکم از کتاب الله را دانا باشی، پس بشارت باد تو را به خواری روز قیامت و عذاب دردناک. شمر ملعون گفت که خداوند تو را و صاحبت را همین ساعت خواهد کشت. زهیر گفت: آیا  به مرگ مرا می ترسانی؟ به خدا قسم مردن با آن حضرت نزد من محبوب تر است از مخلد بودن در دنیا با شما ها.  پس رو به مردم کرد وبا صدای بلند فرمود: ای بندگان خدا مغرور نسازد شما را این جلف جانی و امثال او به خدا سوگند که نخواهد رسید شفاعت پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم به قومی که بریزند خون ذریه و اهل بیت او را و بکشند یاوران ایشان را.


منتهی الآمال/ شیخ عباس قمی/ صص560و 561

همراهی با کاروان کربلا15

نوشته شده توسطصداقت...! 7ام آبان, 1393

ادامه سخنان امام حسین علیه السلام درخطبه اول امام برای مردم در روز  عاشورابه این شرح است.

توضیحات مختصر

* سخنان  شمرو پاسخ حبیب بن مظاهر
چون حضرت به اینجای کلام رسیدند(رجوع شود  به همراهی با کاروان کربلا 14) شمر گفت:
من خدا را از طریق شک و ریب، بیرونِ صراط مستقیم عبادت کرده باشم اگر بدانم تو چه می گوئی. حیب چون این سخن شمر را شنید گفت:
ای شمر به خدا سوگند که من تو را چنین می بینم که خدای را به هفتاد طریق از شک و ریب عبادت می کنی. و من شهادت می دهم که این سخن جناب امام حسین علیه السلام راست گفتی که من نمی دانم چه می گویی، البته نمی دانی، چه آنکه خداوند قلب تو را به  مهرخشم مختوم داشته و به غشاوت غضب مستور فرموده.

* ادامه سخنان امام حسین علیه السلام  در خطبه اول برای مردم در روز عاشورا
اگر بدانچه که گفتم شما را شک و شبهه ای است آیا در این مطلب هم شک می کنید که من پسر دختر پیغمبر شما هستم؟ به خدا قسم که در میان مشرق و مغرب پسر دختر پیغمبری جز من نیست. خواه در میان شما و خواه در غیر شما. وای بر شما آیا کسی از شما را کشته ام که خون او را از من طلب کنید؟ یا مالی را از شما تباه کرده ام؟ یا کسی را به جراحتی آسیب زده ام تا قصاص جوئید؟
هیچ کس آن حضرت  را پاسخی ندا و حضرت دیگر باره ندا در داد که:
ای شبث بن ربعی، ای حجار بن ابجر، و ای قیس بن اشعث و ای زید بن حارث مگر شما نبودید که برای من نوشتید که میوه های اشجار ما رسیده و بوستان های ما سبز و ریان گشته است. اگر به سوی ما آیی از برای یاریت لشکر ها را آراسته ایم؟

* جواب قیس بن اشعث
در این وقت قیس بن اشعث گفت: ما نمی دانیم چه می گویی؟ ولکن حکم بنی عم خود یزید و ابن زیاد را بپذیر تا آنکه تو را جز به دلخواه تو دیدار نکند. حضرت فرمود:
لا و الله. هرگز دست مذلت به دست شما ندهم و از شما هم نگریزم چنانکه عبید گریزند…


منتهی الآمال/ شیخ عباس قمی/ صص 559 و 560

همراهی با کاروان کربلا14

نوشته شده توسطصداقت...! 6ام آبان, 1393

پس از آن امام حسین علیه السلام سوار بر راحله خود شد و به صورت بلند و با صدایی که بیشتر مردم می شنیدند فریاد برداشت و اولین خطبه خود در روز عاشورا را برای مردم بیان نمود.

توضیحات مختصر

* گزیده ای از سخنان امام حسین علیه السلام در اولین خطبه برای مردم  در روز عاشورا
ای مردم! به هوای نفس عجلت مکنید و گوش به کلام من دهید تا شما را بدانچه سزاوار است موعظتی گویم و عذر خودم را بر شما ظاهر سازم. پس اگر با من انصاف دهید سعادت خواهید یافت و اگر از در انصاف بیرون شوید، پس آرای پراکنده خود را مجتمع سازید و زیر و بالای این امر را با تامل ملاحظه نمائید تا آنکه امر بر شما پوشیده و مستور نماند، پس از آن بپردازید به من و مرا مهلت مدهید، همانا  ولی من خداوندی است که قرآن را فرو فرستاده و اوست متولی امور صالحان.

*گریه زنان
در این وقت خواهران و دختران حضرت از شنیدن این کلمات گریستند و صدای آنها شنیده شد. حضرت  به جناب علی اکبر علیه السلام و عباس بن علی را  فرمود؛  نزد ایشان  بروید و آنها  را ساکت کنید چرا که سوگند به جانم که بعد از این گریه ایشان بسیار خواهد شد.پس چون زنها ساکت شدند و پس از حمد و ثنای خدا و درود بر حضرت رسول و ملائکه و رسولان خدا و با بلاغتی که هرگز پیش و بعد از حضرت متکلمی با آن سخن نگفت ادامه داد و فرمود.

* ادامه سخنان امام حسین علیه السلام
ای جماعت. نیک تامل کنید و ببینید من کیستم و با که نسبت دارم. آن گاه با خویش  آئید و خویشتن را ملامت کنید و نگران شوید که آیا شایسته است برای شما قتل من و هتک حرمت من؟ ... آیا به شما نرسیده است که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در حق  من و برادرم حسن فرمود که ایشان دو سید جوانان اهل بهشتند؟پس اگر سخن مرا تصدیق کنید اصابه حق کرده باشید. به خدا سوگند که هرگز سخن دروغ نگفته ام از زمانی که دانستم خداوند دروغگو را دشمن می دارد. با این همه اگر مرا تکذیب می کنی پس در میان شما کسانی هستند که از این سخن آگاهی دارند. اگر از ایشان بپرسید شما را خبر می دهند. بپرسید از جابر بن عبدالله انصاری و ابو سعید حذری و سهل بن سعد ساعدی و زیدبن ارقم و انس بن مالک تا شما را خبر دهند. همانا ایشان این کلام  را در حق من و برادرم حسن از رسول خدا شنیده اند. آیا این مطلب کافی نیست شما را در آنکه حاجز ریختن خون من شود؟!!!…
… ادامه دارد

(1) منتهی اآمال/ شیخ عباس قمی/ جلد اول/ صص 558 و 559

همراهی با کاروان کربلا13

نوشته شده توسطصداقت...! 5ام آبان, 1393

چون سپیده روز دهم  محرم دمید امام حسین علیه السلام نماز گذاشت. پس از آن به تعبیه سپاه خود پرداخت.  از آن سوی نیز عمر سعد لشکر خود را مرتب ساخت.(1)

توضیحات مختصر

* گزیده ای از سخنان امام علیه السلام با اصحاب در صبح روز عاشورا
پس  از حمد و ثنای خدا فرمود: همانا خداوند عزیز و جلیل اجازه شهادت شما و مرا در این روز داده و وظیفه شما صبر و جنگ است…و در پایان چنین دعا کردند: خدایا تو در مشکلات پناهم هستی، در سختی ها امید من، بر بلا و مصیبتی که نازل می شود پناه و یاورم هستی، تو  ولی هر نعمتی، و صاحب هر نیکی، و غایت و پایان بخش همه آرزوهایی!…(2)

* آغاز گر جنگ
لشکر پسر سعد حرکت کرده و گرداگرد لشکر امام حسین علیه السلام جولان دادند از هرطرف با خندق و آتش روبرو شدند. پس شمر با صدای بلند فریاد زد ای حسین پیش از آنکه قیامت رسد شتاب کردی به آتش!
حضرت فرمود: گوینده کیست؟ گویی شمر است. گفتند: بله جز او نیست. فرمود: ای پسر زنی که بز چرانی می کرده تو سزاوارتری به دخول در آتش.
مسلم بن عوسجه خواست تا تیری به جانب آن ملعون پرتاب کند که امام اجازه ندادند . مسلم گفت: اجازه دهید تا او را با تیر هدف قرار دهم که او فاسق و از دشمنان خدا و از بزرگان ستمکاران است وخداوند مرا به او تمکین داده. حضرت فرمود: مکروه می دارم که من با این جماعت  مقاتله را آغاز کنم. در این هنگام امام حسین علیه السلام سوار بر اسب خود شده و با صدای بلند که بیشتر مردم آن را می شنیدند فریاد برداشت و  خطابه ای برای آنها ایراد نمودند.(1)

(1) منتهی اآمال/ شیخ عباس قمی/ جلد اول/ صص 556 تا 558
(2) مقتل الحسین علیه السلام سید ضیاء الدین تنکابنی ص454 و 55 نقل شده است.
مشابه این مطالب در کتب لهوف/ ترجمه علیرضا رجالی تهرانی /ص 133

همراهی با کاروان کربلا12

نوشته شده توسطصداقت...! 4ام آبان, 1393

شب عاشورا امام حسین علیه السلام اصحاب خود را جمع کردو با اصحاب خود سخن گفت.  همچنین حضرت فرمودند که خیمه ها ی حرم را متصل به یکدیگر بر پا کنند و به دور آن خندقی حفر کردند و پر از هیزم که جنگ یک طرف باشد.  و تمام آن شب را به عبادت و دعا و تلاوت و تضرع و مناجات  به سر بردند.(1)

توضیحات مختصر

* گزیده ای از سخنان حضرت در شب عاشورا برای اصحاب خود
… ای پروردگار من سپاس می گذارم تو را بر اینکه ما را به نبوت گرامی داشتی و برای ما گوشی شنوا، چشمی بینا و دلی آگاه قرار دادی و تو علم قرآن را به ما آموختی و ما را در دین فقیه و آگاه ساختی. پس ما را از زمره سپاسگزاران قرار ده..

… اما بعد من یارانی بهتر و با وفاتر از اصحاب خود سراغ ندارم و اهل بیتی فرمانبردارتر و به صله رحم بندتر از اهل بیتم نمی شناسم. خدا شما را به خاطر یاری من جزای خیر دهد. من می دانم فردا کار ما با اینان به جنگ خواهد انجامید من به شما اجازه می دهم و بیعت خود را از شما بر می دارم تا از سیاهی شب برای پیمودن راه و دور شدن از محل خطر استفاده کنید...این مردم مرا می خواهند چون به من دست یابند به غیر من نپردازند…

چون سخن به اینجا رسید برادران و فرزندان و برادرزادگان و فرزندان عبدالله جعفر عرض کردند: برای چه این کار را کنیم؟ آیا برای اینکه بعد از تو زندگی کنیم؟خداوند هر گز نگذارد که ما این کار نا شایسته را دیدار کنیم و اول کسی که این کلام را ابتدا کرد عباس بن علی علیه السلام بود…

* گوشه ای  از سخنان حضرت در تسلی دادن حضرت زینب علیها سلام!
ای خواهر بپرهیز از خدا و شکیبایی کن به صبر، و بدان که اهل زمین می میرند و اهل آسمان باقی نمی مانند و هر چیزی در معرض هلاکت است جز ذات خداوندی … جد و پدر و مادر و برادر م بهتر از من بودند و هر یک دنیا را وداع  نمودند و برای من و هر مسلمی است که اقتدا و تاسی کند بر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم….


(1) منتهی اآمال/ شیخ عباس قمی/ جلد اول/ صص 550 تا 555
مشابه این مطالب در کتب لهوف/ ترجمه علیرضا رجالی تهرانی /ص 125 تا130
مقتل الحسین علیه السلام سید ضیاء الدین تنکابنی ص 52 و 53 نقل شده است.

همراهی با کاروان کربلا11

نوشته شده توسطصداقت...! 3ام آبان, 1393

روز نهم محرم (همانگونه که در مطلب قبل اشاره شد).صدای نزدیک شدن لشکر و خروش ان شنیده شد.قسمت دیگری از رخدادهای روز نهم  محرم به این شرح است.

توضیحات مختصر

*فرستادن حضرت عباس بن علی به طرف لشکر دشمن از طرف امام حسین علیه السلام
حضرت عباس بن علی علیه السلام  خدمت امام حسین علیه السلام رفت و عرض کرد:
برادر لشکر روی به شما آورده اند.
امام حسین علیه السلام  به او فرمود:
ای برادر جانم فدای تو باد، برو ایشان را ملاقات کن و بپرس چه شده که ایشان رو به ما آورده اند؟
جناب عباس با 20سوار از جمله زهیر و حبیب به سمت لشکر دشمن رفته و از امیر آنها دلیل حرکت و غوغا را سوال کردند.
گفتند: امیر حکم کرده بر شما عرض کنیم که تحت فرمان او در آئید و اطاعت او را لازم دانید و الا با شما قتال کنیم.
جناب عباس علیه السلام فرمود: پس تعجیل مکنید تا من برگردم و کلام شما را با برادرم عرضه کنم. ایشان توقف نمودند و جناب عباس بازگشته و جواب را به امام عرضه نمودند.
حضرت فرمود: به نزد ایشان برگرد و از ایشان مهلتی بخواه که امشب را صبر کنند و کارزار را به فردا اندازند که امشب قدری نماز و دعا و استغفار کنم چه خدا می داند که من دوست می دارم نماز و تلاوت قرآن و کثرت دعا و استغفار را.
از طرف دیگر سپاه عباس علیه السلام در مقابل آن لشکر توقف نموده و آنها را موعظه می کردند تا جناب عباس بازگشت و آن شب را مهلت طلبید. ابن سعد خواست مضایقه کند که عمرو بن حجاج الزبیدی گفت:
به خدا قسم اگر ایشان اهل ترک و دیلم بودند و از ما چنین امری را خواهش می نمودند ما اجابت می کردیم ایشان را 
تا چه رسد به اهل بیت پیغمبر!
در روایت است که قیس بن اشعث گفت: اجابت کن ایشان را و مهلتشان ده
ولی به جان خودم سوگند که این جماعت فردا صبح با تو مقاتله خواهند کرد و بیعت نخواهند نمود. (1)

(1) منتهی اآمال/ شیخ عباس قمی/ جلد اول/ صص 549 و 550/
مشابه این مطالب در کتب لهوف/ ترجمه علیرضا رجالی تهرانی /ص 125 و
مقتل الحسین علیه السلام سید ضیاء الدین تنکابنی ص 45 نقل شده است.