موضوعات: "نکته ها و آموزه ها" یا "دریای پر گهر" یا "فقط خدا" یا "مهدویت" یا "نشانه های خدا در زمین" یا "پیام قرآنی"

عمرت برفت و چاره کاری نساختی!

نوشته شده توسطصداقت...!

چـون شـادمانی و غـم دنیـا مقیــم نیست     فرعون کامـران به و ایـوب مبتـلا

غـم نیـست زخـم خـورده راه خـدای را     دردی چه خوش بود که حبیبش کند دوا

مابین آسمان و زمین جای عیش نیست     یک دانه چون جهد ز میان دو آسیا؟

عمرت برفت و چاره کاری نســاختی       اکنون که چاره نیست به بیچارگی بیــا

کردار نیک و بد به قیامت قریـن توست     آن اختیـار کن که تـوان دیـدنش لقـا

ارتباط مجازی!

نوشته شده توسطصداقت...! 24ام اردیبهشت, 1394

وقتی به انگشت های دستم نگاه می کنم، با تمام حواشی اش  کمتر از تعداد آنها طول کشید. اما حسش بیش از اینها نمود داشت. چیزی شبیه بهانه گرفتن یا طلب کردن و یا شاید دلتنگی .هیچ کس نظری ارسال نکرده بود، اما  دلیل نمی شود که  دلم بهانه حضور  و به روز شدن گهر را نداشته باشد.  شاید این هم تعریف نوعی ارتباط باشد. ارتباطی سالم و حقیقی. خوبی های رفتن و ماندن و بازگشت آنجا فقط دیدنی بود. اما دست خالی و بدون سوغات هم باز نگشته ام حرف هایی برای گفتن دارم حتی اگر گوش هایی برای شنیدن نباشد.  دیدن زائر دو ساله که همراه مادرش هجایی می کرد«سلام آقا من را سرباز پسرت قرار بده»، نماز خواندن های کودکان، زیبایی اشک زائران، دعا خواندن ها و سحر خیزی ها، خستگی ناپذیری و باران های بهاری، گنبد زرد و ایوان طلا، همیاری و همدردی، عشق و محبت و … و در صحبت از دیدن هزاران زیبایی دیگرباید بگویم جای همه  شما خالی. اما چیزهای دیگری هم دیدم زائری دیدم در حریم امام فریاد می زد و با صدای بلند و نازیبا امامش را می خواند، زائری دیدم به شوق رسیدن به پنجره های ضریح حضرت، هجوم می آورد و دست و پا له می کرد، میزبانی دیدم سر زائر امام رضا علیه السلام با قسم دروغ کلاه می گذاشت، با قسم دروغ کلاه بر می داشت، زائری دیدم آرایشش را پاک نمی کرد، چادرش فقط در حرم همراهش بود، از زائری شنیدم وقت نماز به شوق زیارت،  نماز اول وقت و جماعتش را ترک کرده، از زائری شنیدم شب تا صبح در حرم بیدار مانده و نماز صبحش قضا شده، زائری دیدم برای غذا با نامحرم کلنجار می رفت، میزبانی دیدم  ساعت  دوم  آشنایی از زائری خواستگاری کرد، زائرانی دیدم در حرم غیبت می کردند، بد بین بودند، نا امید بودند، زائری دیدم با بوی سیر دهانش بقیه را اذیت می کرد ، زائری دیدم دنبال کبوتر حرم  دوید، اسیرش کرد، محکم در دستش گرفته بود و کبوتر بیچاره از هجوم افراد و بوسه و … مرگ را به خود دیدو خلاصه بگویم  هزار ان مصداق ارتباط دیدم،  ارتباط با خود، ارتباط با خدا، ارتباط با امام، ارتباط با انسان های دیگر، ارتباط با حیوانات، اما همه از نوع مجازی. این بار که وارد حرم شدم وقتی روی پله های مقابل ضریح حضرت ایستادم،  آرزو کردم کاش همه ارتباط هایمان،  جنسش حقیقی بود، کاش یادمان نمی رفت محور ارتباط حقیقی فقط خداست، فقط خدا

کاظم از دیدگاه دانشمند جهان تسنن!

نوشته شده توسطصداقت...! 23ام اردیبهشت, 1394

«ابن هجر هیتمی» دانشمند و محدث  مشهور جهان  تسنن می نویسد:

موسی کاظم وارث علوم و دانش های پدر و دارای فضل و کمال او بود.

وی در پرتو عفو و گذشت

و بردباری فوق العاده ای که (در رفتار با مردم نادان) از خود نشان داد کاظم لقب یافت

و در زمان او هیچ کس در معارف الهی و دانش و بخشش به پایه او نمی رسید.

سیره پیشوایان/ مهدی پیشوایی/ ص 416

چهار تایی عشق!

نوشته شده توسطصداقت...! 12ام اردیبهشت, 1394

حرث بن مالک گوید: به مکه آمدم و سعد بن ابی وقاص را ملاقات نمودم. به اوگفتم:

آیا منقبتی از علی علیه السلام شنیده ای؟ سعد گفت:

چهار منقبت درباره علی مشاهده نموده ام که اگریکی از آنها را من داشتم نزد من محبوب تر اززندگی کردن همانند نوح پیامبر علیه السلام و عمر طولانی  بود.

اولین منقبت اینکه: پیامبر  ابابکر را به عنوان ابلاغ سوره مبارکه برائت نزد مشرکان فرستاد، یک شبانه روز از مسافت را طی کرد . در این هنگام پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به علی علیه السلام فرمود: به دنبال ابابکر برو و سوره برائت را از او بگیر و تو آن را ابلاغ نما. پس علی علیه السلام ماموریت را انجام داد و ابابکر در حالی که گریه می کرد برگشت و عرض کرد: یا رسول الله آیا درباره من آیه نازل شده ؟ پیامبر فرمودند: جز خیر چیزی نیست. همانا از طرف من تبلیغ نمی کند کسی امری را جز من وآن کسی که از اهل بیت من باشد.

دومین منقبت اینکه: ما با رسول خدا در مسجد بودیم . هنگام شب ندایی در میان شد ه باید هر که در مسجد است بیرون رود جز آل رسول و آل علی علیه السلام. ما با شتاب از مسجد خارج شدیم. فردا صبح عباس بن عبد المطلب نزد پیغمبر آمد و گفت: یا رسول الله عموهای خود را از مسجد بیرون کردی و این پسر (حضرت علی علیه السلام) را در کنار خود جای دادی؟ رسول خدا فرمود: من به میل خود این دستور ندادم. همانا خداوند به این کار امر فرمود.

سومین منقبت اینکه: پیامبر عمر و سعد را به سوی خیبر فرستاد. سعد مجروح شد و عمر برگشت. در این حال رسول خدا فرمود: پرچم لشکر را به مردی خواهم داد که خدا و رسولش را دوست دارد و  خدا و رسول نیز او را دوست دارند. سپس علی علیه السلام را طلبید.گفتند به چشم درد مبتلا است… و پرچم لشکر را به او عطا کرد.

چهارمین منقبت اینکه: روز عید غدیر خم است که پیامبر در آن روز فرمود: که هر کس که من مولای او هستم علی علیه السلام مولای او است و این سخن را سه بار تکرار کرد.

الغدیر80:1/ به نقل از کتاب مولود کعبه/ محمد رحمتی شهرضا/ ص 52 و 53

علی علیه السلام از زبان عایشه و معاویه!

نوشته شده توسطصداقت...! 11ام اردیبهشت, 1394

عایشه

پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به من فرمود:نام و یاد علی عبادت است.(1)

معاویه

چه دور است چه دور (هیهات هیهات) [که بار دیگر شخصیتی چون علی پدید آید]. زنان از زاییدن همانند علی سترون شدند!(2)

 

(1)البدایه وا لنهایه / ابن کثیر/ ج 7/ ص394

(2)شرح ابن ابی الحدید/ ج 11/ ص 254

 به نقل از کتاب امیر گل ها/ حسین سیدی / صص14 و 15

سه حرفیه!

نوشته شده توسطصداقت...! 11ام اردیبهشت, 1394

… در جمعی  نشسته بودم. بی حوصله بودم. مجله ای برداشتم ورق زدم.

مداد وسط آن را برداشتم همین که توی دلم خواندم سه حرفی عمودی یکی گفت:

بلند بگو. گفتم: واژه سه حرفیه. از همه چیز برتر است

آقایی گفت: پول. تازه عروس مجلس گفت: عشق شوهرش گفت: یار

کودک دبستانی گفت: علم  دیگری ادامه داد: پول، نمیشه طلا، نشد سکه

گفتم: اینا نمیشه. گفت بنویس: مال گفتم بازم نمیشه: گفت جاه

خسته شدم با تلخی گفتم: نه و ساکت شدم. مادربزرگ گفت: عمر

سیاوش که تازه از سربازی اومده بود گفت : کار محسن خندید و گفت: وام

یکی بلند گفت: وقت، یکی گفت: آدم. دوباره یکی گفت: خدا.

خنده تلخی کردم و مداد را سر جایش گذاشتم  ولی دریافتم

هر کس جدول زندگی خود را دارد، تا شرح جدول زندگی کسی را نداشته باشی

حتی یک واژه سه حرفی آن هم درست در نمی آید

….

شاید کودک پا برهنه بگوید کفش، کشاورز بگوید: برف، لال بگوید: سخن

ناشنوا بگوید: نوا، نابینا بگوید: نور

و من هنوز در این اندیشه ام : واژه سه حرفی جدول زندگی من چیست؟

شما  تا کنون به  واژه سه حرفی جدول زندگی خود اندیشیده اید؟!!

صادق هدایت/ با اندکی تصرف

آب از سرش گذشته بود!

نوشته شده توسطصداقت...! 10ام اردیبهشت, 1394

روباهی از شتری پرسید: عمق این رودخانه چقدر است؟  شتر جواب داد: تا زانو

وقتی روباه  وارد رودخانه شد، آب از سرش هم گذشته بود.

همان طور که دست و پا می زد و در حال غرق شدن بود به شترگفت:

تو گفتی تا زانووووو . جواب داد: بله تا زانوی من نه زانوی تو

****************************

امام صادق علیه السلام 

إن المشورة لا تکون إلا بحدودها الأربعة …

فأولها أن یکون الذی تشاوره عاقلا، والثانیة أن یکون حرا متدینا،

والثالثة أن یکون صدیقا مواخیا …

 مشورت جز با حدود چهارگانه آن تحقق نپذیرد

نخستین حد آن این است که کسی که با او مشورت می کنی خردمند باشد،

دوم این که آزاده و متدین باشد، سوم این که دوست و برادروار باشد

و چهارم اینکه راز خود را به او بگویی و او به اندازه خودت از آن راز آگاه باشد،

اما آن را بپوشاند و به کسی نگوید.

«منبع حدیث: مکارم الأخلاق، ج 2، ص 98»

ترکیب مطالب (حدیث، حکایت، تصویر)سلیقه ای است.