آرشیو برای: "مهر 1400"

او نه اصلا خودم که می دانم!

نوشته شده توسطصداقت...!

خودمانیم ها ولی من هم، عشقبازی جالبی دارم

شنبه تا جمعه طی شده تازه، یادم افتاده صاحبی دارم

«دارم از دست میروم آقا پس چرا دیر کرده ای شاها»

او نه اصلاْ خودم که می دانم ادعاهای کاذبی دارم

سال ها غایب است و باور کن کک من هم نمی گزد اما

باز هم با دروغ می گویم «تو بیا کار واجبی دارم»

او نبوده چه کار کردم من؟ به کدام؛ آب و آتشی زده ام؟

شنبه تا پنجشنبه خوش، جمعه٬ وای من نیز غایبی دارم

دیگر اوج نبودنش هم که، چند خطی سرودن از دوری است

آن هم آنقدر آخر هربیت قافیه های قالبی دارم…

 


“حسین رستمی”

باگ های اپیدمی کرونا ویروس!

نوشته شده توسطصداقت...! 30ام مهر, 1400
وقتی خسته باشی و بخواهی دوک نخی در هم پیچیده را منظم کنی و برسی به سر نخ اصلی، بیش از آنکه حوصله ات سر برود، حرص می خوری. آن قدر که دلت می خواهد بالای سر دوک بنشینی و گریه کنی شاید کاربلدی پیدا شود و مرهمی باشد بر دل بی پناهت. وقتی به این نتیجه رسیدی که… بیشتر »