کلید واژه: "نوای دل"
حریم درگه پیر مغان پناهت بس!
نوشته شده توسطصداقت...!دگر ز منزل جانان سفر مکن درویش
که سیر معنوی و کنج خانقاهت بس
فلک به مردم نادان دهد زمام مراد
تو اهل فضلی و دانش همین گناهت بس
به منت دگران خو مکن که در دو جهان
رضای ایزد و انعام پادشاهت بس
به هیچ ورد دگر نیست حاجت ای حافظ
دعای نیم شب و درس صبحگاهت بس
تو بگو از ته دل!
نوشته شده توسطصداقت...! 26ام مرداد, 1393من خدا را دارم
کوله بارم بر دوش، سفری می باید، سفری بی همراه!
گم شدن تا ته تنهایی ماه
سازکم با من گفت:
هر کجا لرزیدی، از سفر ترسیدی
تو بگو از ته دل: من خدا را دارم.
من و سازم چندیست که فقط با اوییم! بیشتر »
وز سر پیمان نرود!
نوشته شده توسطصداقت...! 25ام مرداد, 1393هر چه جزبار غمت بر دل مسکین من است
برود از دل من وز دل من آن نرود
گر رود از پی خوبان دل من معذور است
درد دارد چه کند کز پی درمان نرود! بیشتر »
توان واژه کجا!
نوشته شده توسطصداقت...! 24ام مرداد, 1393توان واژه کجا و مدیح گفتن او
قلم قناری گنگی است در سرودن او بیشتر »
گفتم!
نوشته شده توسطصداقت...! 20ام مرداد, 1393گفتم به کام وصلت خواهم رسید روزی
گفتا درست بنگر شاید رسیده باشی! بیشتر »
شکی نماند!
نوشته شده توسطصداقت...! 18ام مرداد, 1393گر نور عشق حق به دل و جانت اوفتد
بالله کز آفتاب فلک خوبتر شوی
از پای تا سرت همه نور خدا شود
در راه ذوالجلال چو بی پا و سر شوی
وجه خدا اگر شودت منظر نظر
زین پس شکی نماند که صاحب نظر شوی بیشتر »
کو صبر و چه دل!
نوشته شده توسطصداقت...! 15ام مرداد, 1393گفتی که تو را شوم مدار اندیشه
دل خوش کن و بر صبر گمار اندیشه
کو صبر و چه دل کانچه دلش می خوانند
یک قطره خون است و هزار اندیشه بیشتر »