« مانع پیشرفت!الهی! »

حکایت!

نوشته شده توسطصداقت...! 27ام شهریور, 1393

عالم صالحی  در خانه توانگری رفت و گفت:

شنیده ام که چیزی از اموال خود نذر نیازمندان و ارباب استحقاق کرده ای ،

من به غایت مستحق و محتاجم

مرد بهانه کرد و گفت: آنچه گفته ام برای کوران است و تو کور نیستی

عالم گفت: اشتباه نموده ای کور حقیقی منم که

روی از رازق خلق برتافته و به در خانه تو بخیل شتافته ام! و رفت.

مرد از سخن او متاثر شد و خادمی به دنبالش فرستادکه  درخواست مراجعت نماید، نپذیرفت!

اندر لطایف روزگار/ علیرضا مرتضوی کرونی/ ص 24


فرم در حال بارگذاری ...