« حکمت! | الهی! » |
همراهی با کاروان کربلا26
نوشته شده توسطصداقت...! 25ام آبان, 1393وقتي امام حسين عليه السلام جوانان و دوستدارانش را شهيد و كشته بر روي زمين ديد عزم ميدان نمود.
توضيحات مختصر
* سخنان امام حسين عليه السلام
در اين هنگام امام حسين عليه السلام با صداي بلند فرمودند: آيا كسي هست كه از حرم رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم دفاع كند؟ آيا خدا پرستي بين شما وجود دارد تا درباره ظلمي كه بر ما رفته از خدا بترسد؟ آيا معين و ياوري هست كه به جهت خدا ياري ما كند؟ (1) و (2) و (3)
* شهادت علي اصغر عليه السلام (نقل اول)
پس چون زنان صداي نازنينش را شنيدند صداي زنان حرم به گريه بلند شد. حضرت جلوي خيمه آمد و به حضرت زينب سلام الله فرمودند: كودك صغيرم را بياوريد تا با او وداع كنم. پس آن كودك معصوم را گرفت و صورت به نزديك او برد تا او را ببوسد حرمله بن كاهل اسدي تيري انداخت و بر گلوي آن طفل رسيد و آن طفل را ذبح كرد. حضرت به زينب فرمود: او را بگير. سپس دو دست خود را به زير گلوي او گرفت تا از خون پر شد و آن را به آسمان پاشيد و فرمود: همه اين مصايب بر من آسان است زيرا خداوند مي بيند.(1) و (2) و (3)
* شهادت علي اصغر عليه السلام (نقل دوم )
چون زينب سلام الله عليها كودك را آورد به برادر فرمود: برادر جان كودك تشنه است . پس جرعه اي آب بخواه. امام حسين عليه السلام بچه را روي دست گرفتبه مردم چنين فرمود: اي مردم شما دوستان و اهل بيت مرا كشتيد و فقط اين طفل شير خوار باقي مانده است از تشنگي پر پر مي زند پس جرعه ايي آب به او بنوشانيد. حضرت در حال سخن گفتنبا آنها بود كه مردي از لشكر تير انداخت و كودك را ذبح نمود. (1) و (3)
(1) لهوف / سيد بن طاووس/ ترجمه عليرضا رجالي تهراني/ صص 157 تا 159
(2) منتهي الامال / شيخ عباس قمي/ جلد اول/ صص 621 تا 622
(3) مقتل الحسين عليه السلام/ سيد ضياء الدين تنكابني/صص86 تا 89
فرم در حال بارگذاری ...