« شب های فاطمیه 5شب های فاطمیه 4 »

کفش های بی دلیل!

نوشته شده توسطصداقت...! 20ام اسفند, 1393

ایام فاطمیه،همیشه از نظر معنویت زیباترین ایام سال  است. خوشحال بودم از اینکه هنوز نفس می کشیدم و قدرت و اجازه حضور دوباره  در این مراسم  و شب های  بی نظیر را داشتم.   کنار دیوار،  روبروی در ورودی نشسته بودم. صدای زیارت  نامه حضرت زهرا علیها سلام از بلندگو شنیده می شد.  غرق در افکارم بودم. اتفاقات این چند روز و نیافتن دلیل،  تمرکزی برای گوش دادن و بهره بردن نگذاشته بود. ناگریز نگاهم را دوخته بودم به نازنین دختری که مشغول  بازی  کردن بود.  به نظر سه ساله نهایتا چهار ساله می رسید. چادر مشکی کوچکش جلوه خاصی به صفای روحیش داده بود.شب قبل هم او را دیده بودم. دقت کردم ببینم مادرش او را با چه نامی صدا می زند. فاطمه! بازی هایش دیدنی بود. بدون هیچ بهانه  و خوراکی و اسباب بازی سرگرم کفش های بزرگترها بود. جواب مادرش را می داد، اما دل از کفش ها نمی برید. اول با بعضی ها قدم زد. بعد از قدم زدن ها ،  ناگهان بلند گفت: «مامان این از همه بهتر است.»  نگاه کردم نه رنگ و رویش از کفش های دیگر بهتر بود و نه راحتی اش. دلیلش مختص خودش بود. دوباره مشغول شد. مدتی دستش را درون کفش های من کرده بود و نشسته بود نفهمیدم چه جدابیتی برایش داشت فقط نگاهش می کردم. چند دقیقه بعد شروع کرد به منظم کردن کفش ها. کفش ها را جابه جا می کرد. بعضی را در یک ردیف برخی را در ردیف دیگر. گاهی از کفش ها فاصله می گرفت و نگاهی به دست و کارش می انداخت. پس از آن به ردیف کفش ها باز می گشت و آنها را از این طرف و آن طرف می گذاشت. حتی گاهی لنگه های کفش را  عمدا تا به تا می گذاشت ولی برایش رضایت بخش بود. وقتی کارش تمام شد خیلی توجه کردم ببینم می توانم بفهمم معیار نظم دادنش چه بوده  است اما نمی شد بفهمی. هر چند فهمیدن اینکه کارش دلیلی دارد سخت نبود. ملاکش نه رنگ بود نه سایز، نه کهنگی و نوی بود نه زیبایی ظاهری، و نه هر دلیل قابل لمس دیگر.  می شد بگویی از سر سلیقه و بچگی . شاید واژه سلیقه هم نوعی عجز بود ناشی از دلایل متعدد و پیچیده نا شناس. بی اختیار خندیدم. از نگاه سنگین حضار خود را جمع و جور کردم. نمی دانم ما آدم ها چرا این قدر خودمان را بزرگ می بینیم و برای هر فرمان خدای با علم  بی نهایت و رحیمیت و رحمانیت، دلیل می خواهیم و می گوییم بی دلیل انجام دادن از نادانی است و در قرن بیست و یک نمی شود اینگونه زندگی کرد. انسان قرن بیست و یک با همه ادعایش از فهمیدن دلیل کار یک بچه چند ساله عاجز است با چه حسابی کار خدا را چون و چرا می کند نمی دانم.  آنچه دلیل می خواهد و پشتوانه اعتقادی، باور خداست، خدا را باور کردی فرمان چنین خدایی دلیل نمی خواهد . تسلیم این خدا بودن ازجنس عقلانیت و فهم است  نه از جنس تسلیم های نا زیبای دنیایی. به او اعتماد کن  این تسلیم پشیمانی ندارد.

نظر از: رحیمی [عضو] 

با سلام و تشکر از حضور همیشه گرم شما
حضرت امیر علیه السلام بر بالین آن حضرت نشست و هر كه در آن خانه بود بیرون كردند. پس ساعتی هر دو گریستند. حضرت علی علیه السلام سر فاطمه علیهاالسلام را مدتی به دامن گرفت و به سینه خود چسبانید و فرمود:
هر چه می‌خواهی وصیت كن، آنچه فرمایی به عمل می‌آورم و امر تو را بر امر خود اختیار می‌كنم. فاطمه علیهاالسلام فرمود: خدا تو را جزای خیر دهد ای پسرعمّ رسول خدا، وصیت می‌كنم تو را اول كه بعد از من امامه را به عقد خود درآوری. او برای فرزندان من مثل من است. پس فرمود: برای من تابوتی قرار ده، زیرا كه ملائكه را دیدم كه صورت تابوت برای من ساختند. پس فرمود: باز وصیّت می‌كنم تو را كه نگذاری كه یكی از آنها كه بر من ستم كرده و حقّ مرا غصب كردند بر جنازه من حاضر شوند، زیرا كه ایشان دشمن من و دشمن رسول خدایند، و نگذاری كه احدی از ایشان و نه از اتباع ایشان، بر من نماز بخوانند، و مرا در شب دفن كنی، در وقتی كه دیده‌ها در خواب باشد. (روضة الواعظین؛151)

پاسخ دادن:
با سلام و احترام
السلام علیک یا فاطمه الزهرا علیها سلام
از حضور شما سپاسگزارم
در پناه حق

1393/12/21 @ 08:01


فرم در حال بارگذاری ...