ملامتگو چه دريابد !

نوشته شده توسطصداقت...!

هوا خواه تو ام جانا و مي دانم كه مي داني

كه هم ناديده مي بيني و هم ننوشته مي خواني

ملامتگو چه دريابد ميان عاشق و معشوق

نبيند چشم نابينا، خصوص اسرار پنهاني

دريغا عيش  شبگيري كه در خواب سحر بگذشت

نداني  قدر وقت اي دل، مگر وقتي كه در   ماني

ملول از همرهان بودن طريق كارداني نيست

بكش دشواري منزل، به ياد عهد آساني



مهار شیطان12

نوشته شده توسطصداقت...! 15ام مهر, 1393

به مجلسی که می روی دقت کن. ببین چه کسی را راضی و که را ناراضی کرده ای.

امام علی علیه السلام:

ایستادن در مکان نا مناسب و شرکت در مجالس نادرست خدا را به خشم آورده

و شیطان را راضی و خوشحال می کند.

مهار کردن شیطان/ واحد پژوهش هناریس/ ص 66

مقام امن و می بی غش و رفیق شفیق!

نوشته شده توسطصداقت...! 14ام مهر, 1393

جهان و کار جهان جمله هیچ بر هیچ است

هزار بار من این نکته کرده ام تحقیق

دریغ و درد که تا این زمان ندانستم

که کیمیای سعادت رفیق بود رفیق!

حکایت!

نوشته شده توسطصداقت...! 14ام مهر, 1393

یکی از یاران امام رضا علیه السلام خدمت ایشان رسیده و عرض کرد:

ای فرزند رسول خدا! دو پسر داشتم که یکی از آنها مرده است

و دیگری بسیار ضعیف و ناتوان است می ترسم او نیز بمیرد و من بدون فرزند بمانم.

حضرت فرمود: چیزی به دست او بده تا صدقه بدهد. اگر چه آن چیز اندک باشد؛ زیر ا

هر چیز کمی اگر برای خدا باشد بسیار خواهد بود.


حکایت ها و لطیفه ها/ جلد 1/ شعبانعلی لامعی/ ص39

مهار شیطان 11

نوشته شده توسطصداقت...! 14ام مهر, 1393

همکاری با هم در کار نیک کمر شیطان را می شکند.

پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله و سلم:

همدستی و همیاری در کار خیر و مواظبت بر عمل صالح و نیک

دنباله شیطان را بریده پشتش را قطع می نماید.

مهار کردن شیطان/ واحد پژوهش انتشارات هناریس/ ص 70

نگاه به آسمان!

نوشته شده توسطصداقت...! 14ام مهر, 1393

داشتم برای نماز ظهر وضو می گرفتم. دستی به شانه ام زد. سلام و علیک کردیم.

نگاهی به آسمان کرد و گفت:

«علی حیف است تا موقعی که جنگ است شهید نشویم معلوم نیست بعد از جنگ وضع چه بشود.

باید کاری کنیم». گفتم : مثلا چه کار کنیم؟

گفت: دو کار؛ اول خلوص دوم سعی و تلاش

حرف های شنیدنی 1(پا به پای شهدا)/ موسسه فرهنگی هنری قدر ولایت/ ص 30

خاطره ازشهید غلامحسین افشردی(حسن باقری)

**********************************
دوستان همراه!

دفاع مقدس و جنگ نبودیم اما اهدافمان  که مشترک است

پس شاید این راهکار  راهکار شهادت در جنگ نرم هم باشد!

گرد و غبار آینه!

نوشته شده توسطصداقت...! 13ام مهر, 1393

بعد از بادی که دیشب می وزید هر چند شبیه نسیم بود ولی گرد و خاک تمام وسایل را پوشانده بود. اما اصلا متوجه آینه نبودم. سطح صیقلی آن باعث شده بود ذره های غبار به صورت یکنواخت تمام سطح آن را بپوشاند .  وقتی جای  انگشت های فاطمه را روی آینه پاک می کردم متوجه شدم  نیاز به تمیز کردن  حسابی دارد. هنوز درگیر لکه زدایی از آینه بودم که گوشی همراهم زنگ خورد ولی قبل از جواب دادن قطع شد. شماره را می شناختم تماس گرفتم. هنوز درست احوالپرسی نکرده بودم که با سوال من شروع به بد و بیراه گفتن محترمانه کرد. هر چه می توانست گله کرد و گفت که پشت سرش فلان حرف را زده ام و آن روز چه گفته ام و آن سال چه خواسته ام بگویم و … کم کم فرصت دادمن هم کلامی بگویم. هر چه می گفتم من چنین کلامی نگفته ام و یا مگر این قدر بی عقلم که اگر مشکلی بینمان بود بروم به دیگری بگویم مگر خودمان دو نفر آدم عاقل بالغ نمی توانیم مسئله را حل کنیم ؛ حالا بیا و ثابت کن که من اصلا چهار ماه است او را ندید ه ام و اگر آن سال ها از من ناراحت شدی چرا همان وقت نگفتی مثل من که می گویم.  می گفت : دوستیش را با کسی به هم نمی زند اما اگر مانع خواسته ها و منفعت هایش باشد او را کنار می زند و …  خوب  که فکر کردم از کلامم کلماتی خواسته یا نا خواسته جا به جا شده بود و طعمه ای بودم برای …

ادامه »