امام علی علیه السلام

العَفافُ زینةُ الفَقرِ و الشُّکرُ زینَةُ الغِنی

عفت ورزیدن زینت  فقر و شکر گزاری زینت بی نیازی است.

نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتی، حکمت 68

دو چیز شما را تعریف میکند:

بردباری تان ، وقتی هیچ چیز ندارید

و نحوه رفتارتان ، وقتی همه چیز دارید . . .

معشوق  عیان می گذرد بر تو ولیکن

اغیار همی بیند، از آن بسته نقابست!!

این از ویژگی های خاص این راننده است. همیشه رادیو گوش می دهد
برعکس خیلی از راننده ها که صدای موسیقی حرامشان تا هفت خیابان بعد هم می رود .
امروز هم مثل قبل گوش دادم ببینیم رادیو چه آموزشی دارد؟!
مطلب دیگری که از رادیو پخش شد  مصاحبه  با یک خانم  بود ، بعضی جملاتش تامل برانگیز بود
عین جملات و همه آن ها  نیست  چون با کنار دستیم چند لحظه صحبت کردم
اما فکر کنم در محتوا هم دخل و تصرفی نشده .
«سال ها آثار اروپاییان را ترجمه می کردم  از زبان فرانسه به فارسی،  روزی گفتم دیگر دوره ترجمه من از  آثار روانشناسی و عرفان و ادبیات و … اروپا تمام شده و حالا زمان آن است که به ترجمه متون اسلامی بپردازم قبلا هم هدفم این بود در سخنرانی هایی که در خارج به خاطر ترجمه هایم داشتم به اسلام اشاره می کردم بعد از آن منابع اصیلی از دین را به فرانسه و گاهی از انگلیسی به فرانسه ترجمه کردم مثل مقتل الحسین و … »
خانم فریده مهدوی دامغانی
برای اطلاعات بیشتر از زندگی و آثار و … این زن ایرانی می توانید به لینک زیر مراجعه کنید
http://fa.wikipedia.org
هدف ما تایید یا تکذیب شخص یا اشخاص  و رسانه  و سایت خاصی  نیست.
هدف توجه دادن به نوع بینش و تذکر  این نکته است که نیازهای  ترویج دین را درست بشناسیم
و  در کل جهت دهی مناسب  فعالیت هاست.

این از ویژگی های خاص این راننده است. همیشه رادیو گوش می دهد
برعکس خیلی از راننده ها که صدای موسیقی حرامشان  تا هفت خیابان بعد هم می رود .
امروز هم مثل قبل گوش دادم ببینیم رادیو چه آموزشی دارد؟!
مطلب دومی که از رادیو شنیدم اجرای رادیویی از یک داستان بود.
هنرمندانه اجرا می شد آنچه شنیدم می نویسم شاید زیرکی این آهنگ ساز برای شما هم جالب باشد!

آهنگ ساز بسیار ماهری بود شهره  شهر و دیار خود ولی گوژ پشت و زشت.
روزی تاجری بسیار ثروتمند که آوازه ی شهرت این آهنگساز را شنیده بود
او را برای  ساخت آهنگی مخصوص خود به شهرش دعوت کرد و به خانه خود برد .
گوژپشت روزها کار خود را انجام می داد و 
روز به روز علاقه اش به دختر بسیار زیبای این تاجر بیشتر میشد  تا جایی که عاشق دختر شد.
زمانی که خواست به شهر و دیار خود بازگردد تصمیم گرفت حرف دل خود را با او بازگو کند،
نزد او رفت و گفت:

” شما میدانستید عقد ازدواج انسان ها در آسمان بسته می شود؟
یعنی از وقتی ما متولد می شویم همسر ما مشخص است.
من هم روز اولی که به دنیا آمدم خدا او را به من نشان داد و گفت این همسر آینده ی توست .
یک دختر بسیار زیبا که مثل فرشته ها بود خیلی زیبا اما دیدم  که گوژپشت است. 
به خدا گفتم که برای یک دختر به این زیبایی این گوژ بسیار رنج آور و فاجعه است
آن را به من بده تا او در زیبایی کامل باشد و این همان گوژ  است.
گفته اند که آن دختر به همین دلیل با او ازدواج کرد و سال ها با هم زندگی کردند.

همان لحظه با خودم گفتم واقعا  همه ما  در رسیدن به اهدافمان  اینگونه هستیم که

اگر بخواهیم کاری را انجام دهیم راهش را می یابیم نخواهیم بهانه اش را

خدا کند در انتخاب اهداف و راهمان اشتباه نکرده باشیم.!

آموخته ام که وقتی ناامید می شوم
خداوند با تمام عظمتش ناراحت می شود
و عاشقانه انتظار می کشد که
به رحمتش امید وار شوم …