ملامتگو چه دريابد !

نوشته شده توسطصداقت...!

هوا خواه تو ام جانا و مي دانم كه مي داني

كه هم ناديده مي بيني و هم ننوشته مي خواني

ملامتگو چه دريابد ميان عاشق و معشوق

نبيند چشم نابينا، خصوص اسرار پنهاني

دريغا عيش  شبگيري كه در خواب سحر بگذشت

نداني  قدر وقت اي دل، مگر وقتي كه در   ماني

ملول از همرهان بودن طريق كارداني نيست

بكش دشواري منزل، به ياد عهد آساني



صبورم!

نوشته شده توسطصداقت...! 4ام اردیبهشت, 1393

صبورم!

وحشت از سنگ است و سنگ انداز

وگرنه من برایت شعرهای ناب می خوانم!

زمان نمی گذرد!

نوشته شده توسطصداقت...! 4ام اردیبهشت, 1393

اگر هنوز جوان مانده ای به آن معناست
که عشق را به زوایای جان صلا زده ای

ملال پیری اگر میکشد تورا پیداست
که زیر سیلی تکرار دست وپا زده ای

زمان نمیگذرد
صدای ساعت شماطه بانگ تکرار است

خوشا به حال کسی
که لحظه لحظه اش از بانگ عشق سرشار است

“فریدون مشیری”

سیه روی!

نوشته شده توسطصداقت...! 4ام اردیبهشت, 1393

زاهدی  کیسه ای گندم نزد آسیابان برد.
آسیابان گندم او را در کنار کیسه ها گذاشت تا به نوبت آرد کند.
زاهد گفت: اگر کندم مرا زودتر آرد نکنی دعا می کنم خرت سنگ شود
آسیابان گفت تو که چنین مستجاب الدعوه هستی دعا کن گندم هایت آرد شود.

*************

نقد صوفی نه همه صافی بی‌غش باشد
ای بسا خرقه که مستوجب آتش باشد

خوش بود گر محک تجربه آید به میان
تا سیه روی شود هرکه در او غش باشد


 

نشان اهل خدا!

نوشته شده توسطصداقت...! 3ام اردیبهشت, 1393

نشان اهل خدا عاشقیست با خود دار

که در مشایخ شهر این نشان نمی بینم

بدین دو دیده حیران من هزار افسوس

که با دو آینه رویش عیان نمی بینم!


آن نیستم که باید!

نوشته شده توسطصداقت...! 3ام اردیبهشت, 1393

ای خدا
نعمت های پی در پی تو مرا از انجام وظیفه شکرگزاری غافل کرد…
و مرحمت های متوالی ات مرا از نشر و بیان نیکوئی ها یت ناتوان!
… ای خدا شکر من در مقابل نعمت های تو بسیار ناچیز و
حمد و ثنای من در قبال اکرام و عنایتت بسی ناقابل است
و نعمت انوار ایمان مرا بیاراسته و به زیورهای مجلل بیاراسته و
لطائف جود و کرمت تاج عزت بر سرم نهاده
و احسان هایت رشته علاقه ای و طوق های شرافتی بر گردنم افکنده که دیگر گشوده نگردد
آن قدر نعمت های تو زیاد است که زبانم از شمارش ناتوان
و به حدی بسیار است که فهمم از ادراکش قاصر است تا چه رسد که همه را بتواند اندازه یافت
پس من چگونه توانم شکر آن نعم را به جای آورم و حال آنکه
شکر تو گفتن شکری بر آن لازم  است
پس من هر چه حمد و شکرت گویم بر آن تو را نیز حمد و شکری دیگر باید گفت ….
ای خدا…
پس نعمت های بی حدت را بر ما به اتمام رسان و
ناگواری های انتقامت را دفع گردان
و به ما در دو عالم بالاتر و بزرگتر حظ و کرامت را کرامت فرما ….
به رحمتت ای مهربانترین مهربانان


مفاتیح الجنان/ دعای خمس عشره/ دعای ششم با تلخیص

اینک درباره آفرینش زمین!

نوشته شده توسطصداقت...! 2ام اردیبهشت, 1393

ای مفضل
در این گستره پهناوری که خدای تعالی جواهر چهارگانه(آب، باد، خاک، آتش) را
بر سطح آب آفریده تا همه نیازمندان به این عناصر را منفعت رساند،
نیک بیندیش.
از آن جمله وسعت زمین و امتداد آن است که اگر به این پهناوری نبود،
نمی توانست این همه خانه ها و مزاع و چراگاه ها و محل های رویش چوب ها و هیزم ها و
گیاهان دارویی و معادن پر ارزش  و قیمتی را در خود جای  دهد…..
اینک درباره آفرینش زمین به این صورت که هست، فکر کن
که ثابت و آرام، و اقامت گاه و جای آرامش پدیده هایش قرار داده اند.

از این رو آدمیان می توانند،؛
در پی نیازهای خود، روی آن حرکت کنند،
برای استراحت بر آن بنشینند،
برای آسودن روی آن بخوابند و
برای کارهایشان جایی محکم و مطمئن داشته باشند.
اگر زمین لرزان و واژگون بود،
نمی توانستند کارهایی چون بنائی تجارت صنعت گری و مانند آن را
به درستی، و با دقت و استواری لازم انجام دهند،
بلکه وقتی زمین زیرپای خود را مرتعش و لرزان حس می کردند
از زندگیشان لذت نمی بردند
برای نمونه نگاه  کن به آنچه هنگام زلزله_ با این درنگ کوتاهش_ بر سر مردم می آید
که خانه های خود را رها می کنند و می گریزند…


توحید مفضل/ ترجمه محمد مهدی رضایی/ ص 191