ملامتگو چه دريابد !

نوشته شده توسطصداقت...!

هوا خواه تو ام جانا و مي دانم كه مي داني

كه هم ناديده مي بيني و هم ننوشته مي خواني

ملامتگو چه دريابد ميان عاشق و معشوق

نبيند چشم نابينا، خصوص اسرار پنهاني

دريغا عيش  شبگيري كه در خواب سحر بگذشت

نداني  قدر وقت اي دل، مگر وقتي كه در   ماني

ملول از همرهان بودن طريق كارداني نيست

بكش دشواري منزل، به ياد عهد آساني



شبی خوش است به این قصه اش دراز کنید!

نوشته شده توسطصداقت...! 27ام اسفند, 1393

به جان دوست که غم پرده بر شما ندرد

گر اعتماد بر الطاف کار ساز کنید

میان عاشق و معشوق فرق بسیار است

چو یار ناز نماید شما نیاز کنید

نخست موعظه پیر صحبت این حرف است

که از مصاحبت ناجنس احتراز کنید

هر آنکس که در این حلقه نیست زنده به عشق

بر او نمرده به فتوی من نماز کنید

جواب بی سوال!

نوشته شده توسطصداقت...! 26ام اسفند, 1393

خیلی شنیده بودم که از دقت در بازی های کودکان می توان استعداد آنها را شناسایی  و  برای جهت دهی و رسیدن  آنان به آینده ای درخشان برنامه ریزی  نمود،  اما واقعا شنیدن کی بود مانند دیدن.   زیبایی و وضوح این حرف زمانی مشخص می شود که به بازی سه کودک به طور همزمان  توجه و دقت نمایی.   تفاوت  قابل لمس بود. همه با استعداد اما  متفاوت و منحصر به فرد. از پاسخ دادن به سوالات متعدد محمد مهدی به تنگ آمده بودم. از همه چیز سوال می کرد. جواب برخی سوالاتش را نمی دانستم اما سوق دادن این بچه 4 ساله به بحث دیگر هم سختی خودش را داشت. این اشتباه بزرگی است که فکر می کنیم بچه ها نمی فهمند. بچه ها خیلی چیزها را دقیق و درست می فهمند. به جان کتابخانه کوچکم  افتاده بود. کاملا مشخص است که کتاب برایش جذابیت بیشتری از بعضی بازی ها دارد.  «عمه این کتاب چیست؟ » تا   جواب قانع کننده ای نمی گرفت  سراغ کتاب بعدی نمی رفت. چند تا کتاب را توضیح فرموده بودم نمی دانم، اما زبانم در حال کنده شدن بود. تا اینکه  قرآن را آورد و گفت: «عمه این قرآن است؟» گفتم: بله عمه. آفرین! از کجا فهمیدی؟. گفت: «خوب فهمیدم دیگه» . «گفتم عمه قرآن که بلدی؟ گفت : بله عمه همه اش را بلدم ناس و ماعون و …» اسم چند سوره را آورد. باز هم تحسینش کردم و گفتم: اما عمه قرآن فقط این سوره ها نیست. خیلی چیزها در قرآن هست. کمی برایش توضیح دادم و بعد هم گفتم عمه خیلی داستان واقعی  زیبا هم در قرآن داریم. همان لحظه در ذهنم خودم را سرزنش می کردم  و می گفتم این چه حرفی بود زدم حالا اگر گفت یکی از داستان هایش را بگویم چه دارم که بگویم جز ادعا. مگر از حفظم یا می دانم به زبان کودکان چه باید بگویم. در همین کلنجارهای ذهنی بودم که محمد ادامه داد: عمه سوره ناس را در قرآن نشانم می دهی؟ گفتم بله عمه و صفحه سوره ناس را برایش آوردم. گفت: عمه حالا بابا اسفنجی را بیاور. شکه شدم. گفتم: عمه قرآن که باب اسفنجی ندارد. این مال تلویزیون است و … اما قانع نمی شد. حق هم داشت عمه اش که بنده باشم اصلا این برنامه را ندیده ام اما باب اسفنجی را می شناسم. برنامه که هیچ، مداد باب اسفنجی، لباس آن، کیف و قلم و مداد پاک کن، لیوان و جامدادی و مداد رنگی، فرش و پرده و پارچه و پتو، بازی و برچسب و قلک و کتاب و خاطره و در کل همه چیز باب اسفنجی. این همه تبلیغ از باب اسفنجی برای چیست؟ اهمیتش کجاست؟ چرا بر ذهن و دل کودکان شیعه حکومت می کند، کدام جای خالی را پر کرده است ؟ و هزار سوال دیگر که قبل از تبلیغ باب اسفنجی ها و … متعدد از خود نپرسیدیم. برای همه اش هیچ جوابی نداشتم جز شرمندگی کوتاهی در شناساندن ارزش ها به کودکانمان و به غارت رفتن استعداد و دل هایشان با ارزش های بیگانه!

 

تصویر از سرچ اینترنتی انتخاب شده است.

شهادت چیست؟ شهید کیست؟

نوشته شده توسطصداقت...! 22ام اسفند, 1393

* شهادت در فرهنگ اسلامی دو معنای متفاوت دارد: معنای خاص و معنای عام
معنای خاص شهادت همان کشته شدن در معرکه جنگ در راه خدا است که احکام خاصی در فقه اسلامی دارد از جمله عدم نیاز شهید به غسل و کفن بلکه با همان لباس خونین دفن می شود.
معنای عام شهادت آن است که انسانی در مسیر انجام وظیفه الهی کشته شود یا بمیرد. هر کس در حین انجام چنین وظیفه ای به هر صورت از دنیا برود شهید است.

*اطلاق شهید از ماده شهود بر شهید یا به خاطر حضورشان در میدان نبرد با دشمنان حق است یا به خاطر اینکه در لحظه شهادت فرشتگان رحمت را مشاهده می کنند و یا به خاطر مشاهده و نعمت های بزرگی است که برای آنها فراهم شده و یا حضورشان در پیشگاه خداوند متعال است.

*فضیلت شهادت: از آیات و روایات این چنین استفاده می شود که خداوند اگر بخواهد از انسانی به خاطر بندگی و اطاعت از او قدر دانی و تشکر کند و پاداشی عنایت فرماید، بهترین نوع پاداش الهی و برترین قدر دانی و تشکر خداوند این است که به او توفیق شهادت عنایت می فرماید.

*فضیلت شهید: پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم: در برابر هر نیکی ، نیکی بهتری وجود دارد تا به شهادت در راه خدا رسد که برتر از آن چیزی متصور نیست.

*خانواده شهید: پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم می فرمایند در حدیث قدسی است که خداوند می فرماید:
من جانشین شهید در خانواده اش هستم هر کس خانواده شهید را راضی نگه دارد مرا راضی نگه داشته و هر کس آنها را به خشم آورد مرا به خشم آورده است.

کتاب شهادت چیست؟ شهید کیست؟/ سید محمد رضا طبا طبایی نسب/ صص 2 و 17 و 21 و 24

بنویس این روایت!

نوشته شده توسطصداقت...! 22ام اسفند, 1393

…ای اهل مدینه خون بگریید
بر غنچۀ پرپر ولایت
هم خانه توست قتلگاهت
هم قبر تو سنگر ولایت
هر نکته که حاجت بیان است

از تربـت مخفی‌ات عیان است…
میثم بنویس این روایت
زهـراست شهیدۀ ولایت

شاعر: غلامرضا سازگار (میثم)

شب های فاطمیه 6

نوشته شده توسطصداقت...! 22ام اسفند, 1393

*صلوات شغل خداست.«إِنَّ اللَّهَ وَمَلَائِكَتَهُ يُصَلُّونَ عَلَى النَّبِيِّ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَيْهِ وَسَلِّمُوا تَسْلِيمًا﴿۵۶/ احزاب﴾»

*از آیت الله بهاء الدینی خواستم ذکری به من بیاموزند فرمودند: صلوات

*خداوند همه حقایق نورانی خود را در این ذکر و هفت کلمه تجمیع نموده است.

* روی کاغذ ننویس روی دلت بنویس خدا تک تک ما را دوست دارد. تک تک ما برای خدا مهمیم.

*هیچ موجودی شبیه هیچ موجودی نیست. مثلان محال است. خلق عیال خداست. نگاه خدا به یک یک ماست. شخص شما کانون توجه خداست.

*خدا چرا ما را فرستاده در این عالم و از خود دور کرده است؟ تا در زندگی ثابت کنیم، مال خدا هستیم یا نه.(اول اذان مال خدا هستی یا نه. موقع معامله مال خدا هستی یا نه. خانم ها موقع لباس پوشیدن مال خدا هستند یا نه. )

* در تاکسی پسر جوانی را دیدم که انگشتر طلا دست کرده بود گفتم این حرام است. گفت شما روحانیون این قدر خدا را سخت می گیرید. جوان ها حق دارند دین گریز باشند. یعنی شما می گویی خدا برای این تکه حلبی مرا می برد جهنم؟  گفتم اولا طلاست نه حلبی. دوماکاری به بهشت و جهنم ندارم. خدای بزرگ مهربان. این  برایت مهم است یا نیست؟ تو مالکیت خدا را در دستت قبول داری یا نه؟

*من با گناه بیرق استقلال بلند می کنم. کسی که گناه می کند با خدا دچار مشکل می شود یعنی خدا یا  من طرح تو را در این کار قبول ندارم و خودم طرح بهتری دارم.  و الا خدا صمد است.

*ما را دعوت کرده اند تا زنده مان کنند «اسْتَجِيبُواْ لِلّهِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاكُم لِمَا يُحْيِيكُمْ انفال /24».

* خدا دو معبر برای ما قرار داده تا زنده بمانیم یکی عبادت و دیگری بلاست.

*بلاها آمده اند تا ما را با خدا روبرو کنند. و تکیه گاه های غیر خدا را از ما بگیرند. خدا می خواهد ما را با بلا به خلوت با خودش ببرد.

*در روایت است «آه» اسم خداست. موقع دردها  آنقدر به خدا نزدیک شده ای که خودش را صدا می زنی. نمی گویی یا رب. دیگر اینجا«ای » هم ندارد. می گویی خدا

*بندگی = شکستگی (ادعا برای خدا نکند)

* اضطرار = قطع امید از غیر خدا

*طهارت زمینه رزق است طاهر باش تا رزقت زیاد شود.

*قصه این است که خدا می خواهد فقط به او اعتماد کنیم. بدانی در این عالم جز خدا مسبب الاسبابی ندارد.

* قصه ما قصه تکیه بر غیر است. خدا می خواهد از معبر عبادت و بلا ما را از غیر بگیرد.

یادداشت برداری از سخنرانی/ استاد شیخ علی سر لک/ 1393/12/16

شب های فاطمیه 5

نوشته شده توسطصداقت...! 21ام اسفند, 1393

* مجالس اهل بیت  برای آن است که حال دلمان خوب شود. سهم دلمان بیشتر شود. اهل ذکر شویم.

*روز جمعه حرم زمانی امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف است.

* شب  های جمعه دو نوع دل گرفتگی داریم. دو جنس قلب داریم.  بعضی دل ها از بیکاری و تعطیلی می گیرد و بعضی دل گرفتگی ها ویژه مومنین است چرا که حرم زمانی حضرت بسته می شود و با خود می گویند نکند در این تاخیر(این جمعه هم گذشت اما نیامدی) موثر باشند.

*شیعه یا در آمدن امام زمان علیه السلام موثر است یا در نیامدن امام زمان علیه السلام مقصر است. یا ممهدیم (زمینه سازی می کنیم) یا با فعل خود کاری می کنیم امام زمان نیایند.

*غروب جمعه برای اهل ایمان زمان عذر خواهی است. مبادا در این تاخیر موثر باشم.

* طول عمر مهم نیست عرض و عمق عمر مهم است.

*ذکر هل بیت علیهم السلام احیای قلب می کند.

* ما آمده ایم برای خط کشیدن دور چیزهایی که خدا دوست ندارد.

*در کارگه کوزه گری رفتم دوش/ دیدم دوهزار کوزه گویا و خموش…

ناگاه یکی کوزه برآورد خروش/ کو کوزه گر و کوزه خر و کوزه فروش؟!

*در خواب دوش پیری در کوی عشق دیدم/ با دست اشارتم کرد که عزم سوی ما کن

 شنیده شده  از:  سخنرانی استاد شیخ علی سرلک/ 1393/12/15