« الهی!حکمت! »

اينم يه جورشه!

نوشته شده توسطصداقت...! 15ام آذر, 1393

بعد از احوالپرسي با خانواده برادرم وارد اتاقم شدم و طبق معمول روي صندلي جلو ميز كامپيوتر نشستم. نگاهم را دوخته بودم به صفحات كتاب هاي الكترونيكي در مانيتور. تك تمركزي بودن هم درد سرهاي خودش را دارد. وقتي سرگرم  كاري باشم دنيا را آب ببرد متوجه نمي شوم.   يكي دو ساعت بعد خواستم از اتاق خارج شوم هر چه دستگيره را پايين آوردم در باز نشد. عجيب است اين در سابقه بسته شدن ندارد چه برسد قفل شدن. ناچارا گلدان پشت در حياط را برداشتم و از اتاق خارج شدم كه ببينم چه  اتفاقي افتاده.   تا وروجك مرا ديد گفت عمه نيا نيا برو در اتاقت. هر چه مي گفتم عمه چرا؟ فقط التماس مي كرد. خواهشش مرا به اتاق برگرداند. از پشت در بسته با من حرف مي زد مي گفت عمه حالا گير افتاده اي داد بزن كمك تا من بيايم نجاتت بدهم. نمي دانستم  چه بگويم. اما واقعا خنديدن بهترين كار بود. معلوم بود چيزي پشت در گذاشته. كي در را بسته و چگونه با فاصله چند متري ، چيزي از يك ربع يا بيشتر تلاش بي دريغش  متوجه نشده ام و حواس بقيه كجاست خدا مي دانست. راضي شد بدون فرياد زدن و كمك گفتن نجاتم دهد.  تا مرا ديد خنديد و نگاهم كرد. بغلش كردم و گفتم عمه اين چه كاري است گفت خوب مي خواستم نجاتت دهم. حرفش خنده دار بود اما شايد خنده دارتر از حرف او شكايت ماست به خدا آنجايي كه مشكلي پيش مي آيد و به جاي خودمان او را  مقصر مي دانيم. شايد  كوچك  بزرگ  راست مي گفت نجاتم داده بود از غرق شدن در كاري كه به آن مشغول بودم ولي مهمتر از آن هم وجود داشت ؛  توجه به   مهمان سه ساله!

نظر از: احمدي [عضو] 

سلام دوست عزیز
دست شما درد نکنه، باز هم یه داستان خوب و خواندنی و نکته بسیار جالبی بود!!!
در پناه حق

پاسخ دادن:
سلااام مهربان دوست كبوتر حرم!
لطف داريد شما.
كيفيت از نگاه و درون حق پذير شماست.
موفق باشيد
در پناه حق

1393/09/17 @ 17:22
نظر از: رحیمی [عضو] 

سلام عزیزم
مطلب جالبی بود.
فسقلی های ما شیرینکاریهای زیادی می کنند و ما واقعا از پرداختن حقیقی به اونها غافلیم.
خدا حفظش کنه..

پاسخ دادن:
سلااام مهربان دوست
ممنونم
خدا عزيزانتان را برايتان حفظ كند. قطعا شما بايد مادر مهربان و نمونه اي باشيد. اميدوارم من هم عمه خوبي باشم.
از حضور پر عاطفه شما سپاسگزارم
در پناه حق

1393/09/16 @ 23:55
نظر از: گفته ها و ناگفته های یک طلبه [عضو] 

یک عکس هم از این کوچولوی نازنین توی وبلاگ ذیل همین مطلب بزارید ما ببینیمش(لبخند)…

پاسخ دادن:
سلام دوست عزيز
مگه ميشه ازش عكس گرفت. آخه هيچ وقت يك جا ثابت نيست (با لبخند!) چشم ان شاء الله
از حضور پر مهر شما سپاسگزارم.

1393/09/16 @ 21:32
نظر از: گفته ها و ناگفته های یک طلبه [عضو] 

سلام صداقت عزیزم
عرض ارادت…
چقدر این کوچولو باید خنده دار و بازیگوش و بامحبت باشه(لبخند)…
ان شاالله خداحفظش کنه خواهرجان(لبخند)…
یاعلی

پاسخ دادن:
سلاااام مهربان
عرض ارادت و احترام
فقط دیدنیه!
ان شاء الله برای شما البته در جایگاه مادری نه عمه ای!
خدا همه بچه ها را برای پدر و مادرها و همه پدر و مادرها را برای بچه ها حفظ کند.
از حضور شما سپاسگزارم
در پناه حق

1393/09/16 @ 18:54
نظر از: مدرسه علمیه امام حسن مجتبی(ع) [عضو] 

ممنون عالی بود.

پاسخ دادن:
سلااام با وفا دوست
خواهش مي كنم. لطف داريد. كيفيت از نگاه زيبا پسند شماست.
از حضور ارزشمند و توجه شما سپاسگزارم
در پناه حق

1393/09/15 @ 00:53


فرم در حال بارگذاری ...