« سرمایه حسین است این!قلب سیاه بود از آن در حرام رفت! »

باور کن...

نوشته شده توسطصداقت...! 19ام خرداد, 1393

اعتقاد؛ اعتقاد؛ ، نفس ؛ می شه امروز کاری به من نداشته باشی؟
اعتقاد تو که هر روز خدا می گی من باهات کاری نداشته باشم.
ولی می دونی که من و تو ملازم همدیگه ایم و من نمی تونم تو را رها کنم تو باید به وسیله من استقامتت را ثابت کنی. باشه نفس باشه.
اعتقاد اون کی بود؟ چرا رفت؟ چرا صداقت گریه می کرد وقتی رفت؟
یه مدعی محبت. اونی که اومده بود داوطلب بشه برای خوشبخت کردن صداقت.
رفت چون


چون صداقت نخواستش. گریه می کرد چون بهش توهین شده بود.
چرا؟ مگه دروغ گفته بود خونه و ماشین و کار داره؟ نع،  مگه دروغ گفته بود معتاد نیست؟ نع. مگه دروغ گفته بود نماز می خونه و روزه می گیره؟ نع. مگه صداقت نمی دونست مدرکش دیپلمه؟ چرا می دونست. پس چی؟ نفس خیلی نا جوان مردی، تو دیگه چرا صداقت این طوری شناختی؟. اینا که گفتی فقط بعد اقتصادیش بودکه مشکلی نداشت و یک قسمتی از ایمانش.
اعتقاد بی خود نیست این صداقت این قدر تو همه چی سختگیر ها تو تحریکش می کنی.
پس دیگه چی می خواد؟ نماز روزشم که درسته. خود صداقت مگه چیه. خودش که خونه و ماشین و کارم نداره. ی دونم نیست. باباشم ک ویلا اینا نداره رئیسم که نیست پس دیگه شان و شوکتش مال چیه. خواهش می کنم نفس تو دیگه اذیتش نکن. اون همه اینا رو می دونه ولی اینم می دونه که ملاکای دین اینا نیست یعنی اون ملاکایی که، خدا که همه را آفریده و بهتر از هرکسسی بشر را می شناسه  نیست،و البته با داشتن بعضی از این ملاکا نمی شه هر کسی فریب داد و هر چیزی به دست اورد. اونم آسایش دوست داره ولی این هم می دونه که اقتصاد همه چیز نیست و
هیچ وقت بعضی چیزا رو جبران نمی کنه.
می گن پول مرده را زنده می کنه تو می گی نه . مثلا چی جبران نمی کنه ؟
مثلا تفاهم اعتقادی و فکر را.
چطور دو نفر که هر دوشان نماز می خونن با هم هم فکر نیستن؟
نفس اینا چی داری می گی؟ تفاوت فکر و اعتقاد توی نگاه به زندگیه.
این که برا چی کار می کنی، برا چی درس می خونی،
برا چی ازدواج می کنی و برای چی نماز می خونی! و اینکه محور کارات چیه!
چرا صداقت فکر کرد تو و اون اعتقاداتون مثل هم نیست با اینکه اون از سادات بود، از فامیلای خانواده معظم شهدا و
خانواده دار و مادرش زن محجب و نجیب ،  هزار بار مامانش تو مسجد دیده بودیم با اینکه صداقت خیلی کم مسجد می ره،  همه شاید تو اجتماع می گن اونا از صداقت اینا بهترن؟
بله ولی اولا هر قشری خوب و بد داره و ملاک، اعماله نه صرفا انتساب به بزرگان.
صداقت منکر خوبی کسی نیست. نگفت اون بده گفت ما با هم متفاوتیم و به هم نمی خوریم.
پس توهینش کجا بود و صداقت چرا ناراحت شد؟
چرا مادر ش دیگه با صداقت حرف نمی زنه و صورتش بر می گردونه،
صداقت که حرفی نزد و بی احترامی نکرد؟
آفرین نفس نکتش همین جاست. صداقت فکرمی کرد خانواده ها جمع می شن تا
چند تا بزرگتر با هم مشورت کنن ببینن اینا با هم باشن بهترن یا با هم نباشن!
فکر می کرد وقتی فهمیدن به درد هم نمی خورن این ربطی به روابط بعدی نداره
چرا ادم باید ناراحت بشه از اینکه خدا کمک کرده وارد ی زندگی نشده که صلاحش نبوده
یعنی ادم باید به حرف خاله زنکا گوش کنه و محور کاراش فخر و راضی کردن مردم باشه؟
و از یه زن سیده به جرم اینکه مادر صداقت صورت برگردونه؟
صداقت تلاش کرده برای حفظ بعضی ارزشا ، رشد کردن و …
به نظرت با کسی که می گه مدرک که داشتید به جای حوزه می رفتید سر کار بهتر نبود،
با هم تفاهم فکری دارن؟ توهین نیست؟!!
این آقا نسلش و سلامت اجتماعش براش مهم نیست با اینکه نیاز مادی نداره،
اما بازهم حاضره بچش توی مهد بزرگ بشه اما بتونه بگه خانمم کارمنده
یا اینکه از زیر بار مسئولیت و حقوقی که به گردنشه مثل نفقه واجب و … شانه خالی کنه
و الا سختی این حرف بر می گشت به خود صداقت.
خط کشیدن روی خیلی از خواسته هاش.
البته صداقت مخالف بعضی سر کار رفتنا نیست.
اگه دو نفر با هم باشن و دلاشون یکی ، جانشان برا هم می دن حقوق و آرزو کیلویی چند؟
این فقط برای شناخت اعتقاداتش کافی بود!
اعتقاد ناراحت نشو  ولی اینا  که می گی همش شعاره.
خیلی دارن با کمتر از این خصوصیات زندگی می کنن و راضین و هیچ مشکلی هم ندارن.
خیلی ها هم همسرای مذهبی و با این افکار دارن ولی همش سر نداشتن ها دعوا دارن.
همه دارن دعوا می کنن بی خیال، بریم دنبال آرزوهامون، ی همسری هم داشته باشیم نگن نداره، تو هم نوبرش آوردی با این افکار.
درسته نفس اما این بر می گرده به نوع شناختی که هر کسی از خودش داره.
هر کسی می دونه هر چند می گن ایمان مهمه فلان مهمه ، خودش با چی به آرامش می رسه.
چی راضیش می کنه. باور کن صداقت خودش تو شناخت خودش فریب نداده، جوگیر نشده، حرف یادش ندادن و خودشُ درست شناخته و نمی تونست این حرف هضم کنه!



فرم در حال بارگذاری ...