کلید واژه: "مسابقه کوثر نور"

قانون انسانیت...

نوشته شده توسطصداقت...! 21ام خرداد, 1393
کم کم از ناله ها و انابه های زن احساساتم جریحه دار می شد. هر چه توانست از در دل هایش گفت از کاستی ها، از رنج ها، از نبودن ها و خواستن ها، از آرزوهایی که زمانشان گذشته بود و از زمانی که قابل بازگشت نبود. یگانه ظالم صحنه زندگیش همسرش بود و مظلومترین موجو… بیشتر »

فکر به جواب سوال...

نوشته شده توسطصداقت...! 20ام خرداد, 1393
نفس؛ چیه اعتقاد. چرا امروز صداقت این قدر خجالت کشید. از کی؟ از مادرش ؟ چون همه سالای عمرش نتونسته هیچ کاری برا مادرش انجام بده، هر وقت اومد… بیشتر »

باور کن...

نوشته شده توسطصداقت...! 19ام خرداد, 1393
اعتقاد؛ اعتقاد؛ ، نفس ؛ می شه امروز کاری به من نداشته باشی؟ اعتقاد تو که هر روز خدا می گی من باهات کاری نداشته باشم. ولی می دونی که من و تو ملازم همدیگه ایم و من نمی تونم تو را رها کنم تو باید به وسیله من استقامتت را ثابت کنی. باشه نفس باشه. اعتقاد ا… بیشتر »

خیلی ساده ای!

نوشته شده توسطصداقت...! 18ام خرداد, 1393
اعتقاد؛ چی نفس دوباره شروع کردی؟ ی سوال بپرسم؟ بپرس چرا نذاشتی صداقت با پسرای فامیل یکم حرف بزنه مگه چی می شد؟ دانشگام که می رفت همین کار می کردی همش تنها بود4 تا سلام علیک و شوخی هم شد گناه؟ چرا اجازه نمی دی صداقت اون روسری قشنگ را بپوشه، رنگش خیلی ب… بیشتر »

همه چیز بستگی دارد به اینکه...

نوشته شده توسطصداقت...! 17ام خرداد, 1393
اعتقاد؛ چی نفس؟،  اعتقاد چرا گرفته ای؟ چرا چیزی نمی گی؟ نفس نمی دونم امروز حق با توست یا من. چه فرقی داره حالا با من باشه چی می شه؟ اگه امروز کفه ترازو به نفع تو باشه صداقت خیلی چیزاش باخته. میگم اعتقاد، تو که مامان صداقت بهت میگه انگار با خودتم ق… بیشتر »