« بیعت الهی!دور فلک درنگ ندارد شتاب کن! »

محتاج یک نگاه!

نوشته شده توسطصداقت...! 19ام مهر, 1393

خیلی وقت بود با هم دوست بودیم. خیلی همدیگر را می شناختیم. یک روز به دیدارم آمد و گفت قرار است بعد از مدت ها دوری برای دیدن اقوامش از این شهر بروند. هشت ساعتی از زمان رفتن گذشته بود که مجبور شدم با تماس تلفنی از او خواهش کنم برگردد. هر چه پرسید چرا گفتم باید بیایی نمی شود بگویم. از زحمت راه گفت و اینکه نزدیک رسیدن هستند اما با اعتمادی که به من داشت بر گشتند. همه  منتظر ماندیم تا از راه برسند. اقوام و دوستان همه جمع شده بودند و کم کم از انتظار خسته می شدند هر چند بساط پذیرایی فراهم و کولرهای منزل هوا را کاملا خنک کرده بود. تا اینکه زنگ به صدا در آمد و رسیدند. دعوتش کردم به داخل منزل. همه ساکت شدند گفتم ببینید دوستان همه شما را اینجا جمع کردم و به این دوست اهل سنتمان هم گفتم برگردد تا بگویم من خیلی به او ارادت دارم و او را دوست دارم. اخم هایش را در هم کشید و  انگار کاری از دوستی چندین ساله مان ساخته نبود گفت: همین؟ مسخره در نیاور بگو ببینم چه می خواستی بگویی؟! احساس کردم دوست دارد چنگ بیاندازد به صورتم و چشمانم را از حدقه در آورد گفتم عزیز من چرا ناراحت می شوی پس چرا شما این نسبت ها را به پیامبر ما می دهید؟ مگر عصمت او را باور ندارید یعنی  این همه زائر خسته و دور از وطن را زیر آفتاب عربستان نگه داشته بود تا آنها که نرسیده اند، برسند وآنها که رفته اند برگردند که بگوید مولا علی علیه السلام دوست اوست؟ مگر کسی منکر این حرف بود؟ چه نیازی به این کار بود؟ ببین پذیرفتن  یا نپذیرفتن ولایت حضرت چیزی به خوبی های حضرت اضافه و چیزی از او کم نمی کند این ما هستیم که محتاج یک نگاهیم. تو خواستی بپذیر یا به تعصبت ادامه بده ولی این نسبت را به پیامبر خوبی ها نده!

نظر از: زارع [عضو] 

سلام دوست عزیز
عید غدیر خم مبارک
الحمد لله الذی جعلنا من لمتسکین بولایه علی بن ابیطالب علیه السلام
موفق باشید

پاسخ دادن:
سلام دوست عزیز و گرامی
عید ولایت بر شما هم مبارک
الحمد لله الذی هدانا لهذا
موفق و موید باشید
از حضور ولایت مدارانه شما سپاسگزارم.
در پناه حق

1393/07/19 @ 21:35


فرم در حال بارگذاری ...