« جزء بیست و هشتم، پیام زندگی | جلوگیری از فرار مغزها! » |
حکایت!
نوشته شده توسطصداقت...! 3ام مرداد, 1393وقتی به جهل جوانی بانگ بر مادر زدم.
دل آزرده به کنجی نشست و گریان همی گفت:
مگر خردی فراموش کردی که درشتی می کنی!!!
گزیده گلستان سعدی/ سید اکبر میر جعفری/ ص 127
فرم در حال بارگذاری ...