« غم های ارغوانی!قاصدک آبی! »

بی بهانه ها!

نوشته شده توسطصداقت...! 9ام شهریور, 1395

چه لذتی دارد کلاس با استاد جدی و با مهارت و معتقد. حفظ حرمت و آرامش و جدیت و آموزش همه یکجا جمع.  شب قبل کاملا بیدار بودم و برای رسیدن به محل کلاس سفری چند ساعته را از 4 و نیم صبح پشت سر گذاشته بودم اما تمام توجهم به کلاس بود.

زمان استراحت سری زدم به گوشی. ای وای  رسیدنم را به مادر خبر نداده بودم. حتما خیلی نگران شده بودند. در همین گیر ودار بود م که گوشی زنگ خورد حتما مادر بود، اما نه جای تعجب داشت، مدیر بودند. به دلیل حضور در این محل، انجام کاری خواستند مربوط به قسمتی از حوزه. باید می رفتم طبقه بالا تر. کلاس شروع شد  تصمیم گرفتم  ساعت بعد  انجام دهم.

استراحت بعدی 5 دقیقه بود. گوشی روشن شد. بدون باز کردن پیام ها، متن پیام را مرور کردم. پیام  از مدیر بود. کمتر از 5 دقیقه فرصت داشتم که کار را انجام دهم. آسانسور پر بود فرصت نداشتم. از پله ها رفتم و از اتاقی محل مورد نظرم را سوال کردم. از قضا، مشابهت نامی و حالا باید ادرس می دادم که با چه شخصی کار دارم.  نمی دانستم چه توضیحی اضا فه کنم. توضیحی نمی دانستم! خلاصه  با جهت آسانسور راهنمایی شدم و از طرف پله رفته بودم، بالاخره رسیدم به محل!

تمام توقفم چند دقیقه بیشتر طول نکشید. مهمان نا خوانده بودن اولین حسی بود که ایجاد شد و وجود اشکالی در کار ، دومین حس. هر دو آزار دهنده.با پرسش «قبلا که هماهنگی شده؟!!» از خودم،  اتاق را  ترک کردم.  نگاهی کردم به گوشی که ساعت را کنترل کنم، زمان استراحت تمام نشده باشد. ای دل غافل. پیام  جدید که از برادرم بود. پس پیام مدیر؟!! باز کردم زمان هماهنگی مربوط به یک ساعت قبل بود. می شد فهمید علت این برخورد چه بود.

طعم شیرینی کلاس خیلی طول نکشید. با صدای استاد به کلاس برگشتم.  از نهج البلاغه می گفتندکه: هیچ کس برای نشناختن خدا  بهانه و حجتی ندارد. این همه علائم شناخت. این حدیث را هزار بار شنیده بودم اما چقدر لمس این حدیث حالا ساده تر بود.

من از نوع برخورد  و کلام،  گلدان کنار اتاق  ، دفترچه یادداشتی که روی میز بود،  خط نوشتاری روی صفحه ای که باز بود، ، جهت سیستم،  نوشیدنی نیم خورده لیوان، خود لیوان،  قند روی میز، نوع پوشش و نشستن، نوع برخورد، رنگ کاور گوشی همراه،  سایز صفحه نمایش سیستم و … حالا  توضیحات زیادی داشتم از شخصی که  دو دقیقه قبل هیچ توضیحی برای یافتن ادرس ،از او نداشتم.  چطور می شود گل و درخت و رود و باد و باران و خورشید و ماه و پدر و مادر و خواهر و برادر و مرگ و تولد و … در طول این همه سال برای شناختن خدا کافی نباشد؟!!

جبران اشتباه من ممکن نبود و البته اثری  هم برای دنیا و آخرت کسی نداشت اما چه خوب است، برگردیم و اشتباهات نشناختن خدا، در اعمالمان را جبران کنیم که برای نشناختن خدا همه بی بهانه ایم!

 

نوشته شده توسط: صداقت 9/شهریور 1395

آراي كاربران براي اين مطلب
5 ستاره:
 
(2)
4 ستاره:
 
(0)
3 ستاره:
 
(0)
2 ستاره:
 
(0)
1 ستاره:
 
(0)
2 رأی
ميانگين آراي اين مطلب:
5.0 stars
(5.0)
نظر از: حکیمه سپاهان شهر [عضو] 
5 stars

سام مث همیشه از چیزاواتفاقات معمولی دوروبر همه مون نتیجه قشنگی گرفتین
در سایه توجهات امام زمان باشید انشالله

پاسخ دادن:
سلاااام و احترام دوست عزيز
متشكرم زيبايي از نگاه شماست
همچنين شما
از حضور ارزشمند شما سپاسگزارم
در پناه حق

1395/06/14 @ 16:33
نظر از:  

گفتم یه شوخی با شما داشته باشم …….
ببخشید
خخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخ

پاسخ دادن:
سلاام و احترام دوست عزيز
واقعا جالب بود و تنوع! و خيلي خنديدم.
از عاطفه و حضور شما سپاسگزارم
در پناه حق

1395/06/10 @ 14:08
نظر از:  
5 stars

با سلام و احترام
مطلب شما در منتخب ها درج گردید.
موفق باشید.

1395/06/10 @ 14:07
نظر از:  

زیبا بود.

پاسخ دادن:
سلام
متشكرم زيبايي از نگاه شماست.
از حضور شما سپاسگزارم
در پناه حق

1395/06/10 @ 12:32


فرم در حال بارگذاری ...