« الهی!دریاب کار ما! »

حکایت!

نوشته شده توسطصداقت...! 5ام مرداد, 1393

دست و پا بریده ای،  هزار پایی بکشت.

صاحبدلی بر او گذر کرد و گفت:

سبحان الله با هزار پای که داشت چون اجلش فرا رسید از بی دست و پایی نتوان گریختن.

گزیده گلستان سعدی/ سید اکبر میر جعفری/ ص 113

نظر از: dadashi [بازدید کننده]
dadashi

حکایت بیشتر بزار جالبه

پاسخ دادن:
سلام برادر عزیزم
چشم. به خاطر شما حتما
در پناه حق

1393/05/08 @ 11:41
نظر از: مرادی [عضو] 

سلام

من هم خیلی خوشحالم که به جمع دوستان برگشتم .
ان شاالله بتوانیم فعالیتی مفید داشته باشیم .

التماس دعا

اللهم عجل لولیک الفرج

پاسخ دادن:
سلام دوست عزیز
همیشه شاد باشید و سلامت. ما هم خوشحالیم. حتما فعالیت های موثری خواهید داشت.
از حضور دوستانه شما سپاسگذارم.
در پناه حق

1393/05/06 @ 12:49
نظر از: مهدی یار [بازدید کننده]
مهدی یار

سلام طاعات قبول.عالی بود.هستم زیرسایه حق وباز هم منتظرحضور گرمتون

پاسخ دادن:
سلام دوست عزیز
کیفیت از اندیشه شماست.
پایدار باشید زیر سایه حق. چشم حتما
در پناه حق

1393/05/05 @ 01:08


فرم در حال بارگذاری ...