« مخمور جام عشقم! | جزء بیست و پنجم پیام زندگی » |
حکایت!
نوشته شده توسطصداقت...! 1ام مرداد, 1393کسی مژده پیش انوشیروان عادل آورد و گفت :
شنیدم فلان دشمن تو را خدای عزوجل برداشت.
گفت : هیچ شنیدی که مرا بگذاشت
اگر بمرد عدو جای شادمانی نیست که زندگانی ما نیز جاودانی نیست
عدو= دشمن
گزیده گلستان سعدی/ سید اکبر میر جعفری/ ص 66
فرم در حال بارگذاری ...