« اظهار احتیاج خود آنجا چه حاجتست!مرا به بند تو دوران چرخ راضی کرد! »

خدا قوت!

نوشته شده توسطصداقت...! 19ام اسفند, 1392

درست یادم نیست از چه زمانی شروع کرده ام به نشستن سر کلاس اساتید و بهره بردن. خیلی به این کار علاقه دارم. اما از اول ابتدایی حساب کنیم فکر کنم بیست یک سال دو سالی می شود. اما این دو روز می فهمم سر کلاس نشستن  وامدار چه نعمت هایی از خدا ست که اصلا به آن ها فکر نکرده ایم. نمی دانم این سرفه از کجا پیدا یش شده بعضی می گویند حساسیت است بعضی می گویند سرما خوردگی، ولی من می گویم یک تذکر نعمت است. سر کلاس نشستن  خیال راحت می خواهد، سلامتی می خواهد، حافظه می خواهد، علاقه کلاس آمدن می خواهد، فرصت سر کلاس نشستن می خواهد، قدرت یادگیری می خواهد، بینایی می خواهد، شنوایی می خواهد، استاد می خواهد، معمای حل شده می خواهد که بشنوی و بهره ببری، تاکسی می خواهد و پولی که با آن سر کلاس حاضر شوی، مشوق می خواهد، پشتیبان، محبت دیگران به تو که با کینه و دشمنی جمعی نمی توانند کنار هم بنشینند، قدرت نشستن می خواهد، امنیت می خواهد، وجود چنین فضاهایی می خواهد، اصلا وجود می خواهد، و هزار ها نعمت دیگر و از همه مهمتر خدای رب العالمین می خواهد و صاحب نعمت ! همه اش فراهم است جز صدای سرفه ای که گهگاهی نه خودت، شاید بقیه را هم اذیت کند و تو مجبوری کلاس را ترک کنی؟!! آن هم کلاس تفسیر. خیلی به این کلاس علاقه دارم. استادش هم استاد قابل و قدری هستند نویسنده، اهل تحقیق و امام جمعه و … امروز تفسیر سوره نور داشتیم یادم است استاد به توضیح این آیه رسیدند که

«و انکحوا الایامی منکم و اصالحین من عبادکم و امائکم» دو نکته ای که گفتند اولش این بود که صالحین یعنی نه صالحین یعنی کسانی که صلاحیت ازدواج دارند و دوم اینکه جامعه نباید نسبت به افراد مجرد بی تفاوت باشد و این یک مسئولیت بزرگ است کم کم سرفه امان را می برید ولی کنترلش کردم و به فکر رفتم «بی تفاوت نبودن اجتماع نسبت به ازدواج افرادی که شایستگی ازدواج دارند؟!»  حرف مبهمی است تا به حال عکس العمل خاصی ندیده ام بعد گفتم بگذار به عنوان یک فرد اجتماع کوشش و فعالیت های خود در حل این  مشکل را شماره کنم ببینم به اندازه  یک میلیونیم این نعمت هایی که با آن سر کلاس نشسته ام و این نکته را یاد گرفته ام هست یا نه دیدم
بعضی هامان بدون در نظر گرفتن شرایط بعضی اجتماعات کوچک آن قدر چون و چرا و اما و اگر در انتخاب کردیم که تکیه جوان ها را بردیم به سمت مطالعه و کتاب و آشنایی قبل از ازدواج و توکل(به معنای واقعی یعنی همراه تلاش) را ناخواسته از آن ها ربودیم و بهترین راه حلی که جلوی پایشان گذاشتیم  مجرد زیستی بود. بعضی هامان ازدواج را اصل زندگی معرفی کردیم و ابزار بودنش برای کمال فراموش شد و بعضی ها را مجبور کردیم به ازدواج نادرست تن دهند. بعضی هامان مجرد های سن و سال دار را سرزنش کردیم تا دیگران را ترغیب کنیم به ازدواج، بعضی هامان به بهانه واسطه گری در ازدواج لیست دختران بیچاره را تهیه کردیم و از حرمتشان  به دلیل تاکید روی تعدادشان نه عفت و پاکیشان کاستیم،  بعضی هامان به بهانه آبروداری جهزیه هایی برای دخترانمان تهیه کردیم که نیمی از اجتماع را توان آن نیست و دخترانی را به دلیل نداشتن مشابه نیمی از این جهیزیه و رعایت انصاف و شرمنده نکردن خانواده خانه نشین کردیم، بعضی هامان مهریه ها را اجرا گذاشتیم و پسرها را به این نتیجه رساندیم که ازدواج وسیله ای است برای در آمد، بعضی هامان گفتیم انسان قابل کسی است که شغل دولتی داشته باشد و با بی احترامی به بعضی درآمدهای حلال جوانان را دل سرد کردیم، بعضی هامان  شکست در زندگی را پایان زندگی اعلام کردیم و با ترسو تربیت کردن فرزندان راه مجرد زیستی برای شکست احتمالی به او پیشنهاد کردیم. بعضی هامان به داشته هایمان از جمله همسر تفاخر کردیم و زمینه کینه و تفرقه و دل شکستگی ها را زیاد کردیم، بعضی هامان مد و بی حجابی را به بهانه زیبا و با سلیقه بودن برای در معرض ازدواج قرار گرفتن رواج دادیم و ارزش ها را تبدیل کردیم به ضد ارزش و دختران ارزشمند فراموش شدند، بعضی هامان شایعه کردیم به دیو دو سر بودن دختران چادری و مذهبی و اجتماع را بردیم به سمت تربیت نسل آینده ای بدبین به مذهب، بعضی هامان بدون استثنا گفتیم جنس خوب روی زمین نمی ماند! بعضی هامان سنگ انداختیم جلوی پای جوانان و آنچه را خودمان 50 سال برای به دست آوردنش تلاش کرده بودیم یک شبه از آن ها خواستیم و وادارشان کردیم به رزق حرام ولی به قول خودشان فراوان.  بعضی هامان با تاکید بر حق یک طرفه و  و زیر سوال بردن گذشت و کمک به استحکام زندگی ها کمک کردیم به پاشیدن زندگی ها، بعضی هامان یادمان رفت اسلام دین حق است اما نه منهای، بعضی هامان برای کسب درآمد تعهد را کنار گذاشتیم و سیگار و مواد مخدر دادیم دست جوانان بی پناه تا صلاحیت ازدواج نداشته باشند، بعضی هامان با به به و چه چه از غرب فمنیستی را رواج دادیم و زنانمان را به مرد شدن سوق دادیم. بعضی هامان تحصیل را نشان آدمیت دانستیم و نقش خانواده را که شاید تحصیل خاصی نداشتند کمرنگ کردیم، بعضی هامان به بهانه اینکه اگر واسطه گری کنم و شکست خوردند آتشش دامنم را می گیرد جایی که کاری از دستمان بر می آمد را دریغ کردیم و بعضی هامان …. و خیلی هامان هم فقط حرف زدیم و مرد حرفیم نه عمل و کاری پیش نرفت و در یک کلام خیلی هامان ادعای با خدا بودن کردیم و خدا را فراموش کردیم. خدا قوت

دفتر خاطرات 1392/12/19


نظر از: زارع [عضو] 

سلام خ صداقت عزیز
خیلی مطلبتون زیبا ومفید بود اما شما هم گرفتار سرفه ها شدید منم مثل شما .
چند وقتی است تمرکز وآرامش را از من واطرافیانم سلب کرده امیدوارم بهتر باشید از دست این بیماری که معلوم نیست حساسیته ویروسه اصلا چی به چیه! اما یادآور این است قدر نعمت را زمانی میدانیم که از دست داده باشیم به امید شفای تمام مرضای اسلام

پاسخ دادن:
سلام خ زارع خوش آمدید
زیبایی از نگاه شماست. امیدوارم خیلی زود این سرفه ها ترکتون کنه.از من چند روزی بیشتر نیست و مقطعی بعضی مواقع اما واقعا معلوم نیست چیه. خداوند همه مریضای اسلام را شفا عنایت فرماید مخصوصا بیماران راه علم! از اینکه به ما سر زدید سپاسگذارم. در پناه حق

1392/12/20 @ 13:40
نظر از: رحیمی [عضو] 

با سلام
از تلاش شما و اینکه سر زدید ممنونیم.

پاسخ دادن:
با سلام و احترام
از حضور شما سپاسگذارم. سر زدن به دوستان وظیفه ماست.

1392/12/19 @ 23:10
نظر از: یادگاری [عضو] 

سلام مهربان دوست.شما به رسم زیبای دوستی سری به ما زدی، ما هم رسم ادب به جا آوردیم و به سراغتان آمدیم و با همه ی وجود برایتان بهترین ها را از خدای بزرگ خواهانیم.

پاسخ دادن:
سلام دوست عزیز. ما هم همین طور در پناه حق شاد باشید و سلامت. ما را از دعای خیر خود فراموش نکنید. از حضور دوباره شما سپاسگذارم.


الحاقیات:
  • 20110405112342747_big_6_.jpg -   ضمیمه یافت نشد!
1392/12/19 @ 01:11


فرم در حال بارگذاری ...