« الهي!حکایت! »

عشق بي بهانه!

نوشته شده توسطصداقت...! 30ام بهمن, 1393

دو ماه از تاريخي كه بنا به درخواست استاد اخلاقم، براي خارج شدن اين محل فرهنگي از ركود مقطعي، وارد آن شدم، مي گذرد. قرار نبود بيش از يك ماه بمانم اما  نمي دانم چرا ناخواسته تمديد مي شود. در اين مدت  هر چند  روبرو شدن با بعضي زبان هاي چرب و عدم همكاري ها،  مادي نگري ها و تفكر  دنيا محور بعضي از مسئولين و مردم، قضاوت هاي نابجا و حرف هاي بيهوده و شعب ابو طالب بودن وضعيت بودجه فرهنگي  و …  تلخ و رنج آور است اما  بعضي اتفاقات هم خالي از لطف و خوشايندي نيست. تقريبا يك هفته اي است كه بنا به مسئوليت محوله و جهت بررسي كيفيت كاركرد مربيان، در محل شعبه هاي اين مركز، در سطح شهر- از هر قشر و صنف و گروه سني و محتواهاي فرهنگي مختلف - البته بدون هماهنگي قبلي و عدم شناخت  بقيه تا زمان خروج، حاضر مي شوم . امروز نوبت رسيد به  كلاس قرآن آموزان مركز شبانه روزي بهزيستي.  قبلا هم يك بار از اين محل ديدن كرده بودم (عجب ديداري!).  در همان اتاق جلو در ورودي  مثل كلاس  درس،  ولي روي زمين،   نشسته بودند. قرآن ها روي پاهاي كوچكشان بود و مربي  هم روبروي آنها روي صندلي . پسر بچه هاي مقطع ابتدايي از اول تا ششم. بعد از دعاي فرج كلاس شروع شد. باور كردنش براي آنها كه نديده اند سخت است، خيلي صحيح و روان، قرآن را مي خواندند.هر چند مربي با يكي از مراكز ديگر مشترك بود، اما روان خواني ها ها قابل مقايسه نبود. از بين همه اميد را مي شناختم. بهتر از همه قرآن مي خواند. بايد حالا كلاس سوم باشد، بقره خواندنش جاي خجالت داشت براي ما بعضي بزرگترهاي ضعيف در روخواني . مربي ازكلمات سوره ها پرسيد و ازنماز،  از اصول و فروع دين، از كارهايي كه سبب نورانيت دل مي شود و از پيامبران اولوالعزم و تعداد سوره هاي قرآن و از داستان هاي صلوات و از تفسير بقره، از چهارده معصوم و تسبيحات اربعه و حضرت زهرا سلام الله عليها و … همه مي خواستند كه مربي جواب را از آنها بخواهد.  سرپرستشان از اصرارشان براي بيداري نماز صبح گفت و از دعاي ندبه رفتن اختياري هر جمعه شان، از رفتن براي تهيه نان و بعضي خريدها گفت و محبت ها و گريه هايشان، از اينكه سه سال است كسي يك مداد هم به آنها جايزه نداده براي قرآن خواندنشان … يا به زبان ديگر از حجت تمام شدن بر ما صاحبان نعمت ها گفت و از  ناشكري هاي ما. و از بهانه هاي غير قابل قبول ما در دوري از خدا. كوتاه سخن بگويم  در اين يك ساعت، به جز بركت  و اخلاص و صفا و صميميت و تلاش بدون هيچ چشم داشتي حتي يك مداد رنگي و زانو نزدن جلو مشكلات و لمس تسليم مصلحت حق بودن و رضايت از داشته ها؛ در اين كودكان، عشق بي بهانه  به خدا را  ديدم  و حقارت بعضي بهانه ها.


نظر از: رحیمی [عضو] 

با سلام

ماه مخفی شدنش نیز تعادل دارد

مهدیا منتظرانت همه در تاب و تبند

همه ی اهل جهان، جمله گرفتار شبند

چو بیایی غم و ظلمت برود از عالم

شاد گردد دل آنان که گرفتار غمند . . .

اللهم عجل لولیک الفرج

http://mohadese-borojerd.womenhc.com

پاسخ دادن:
با سلام و احترام
بسيار زيبا
از حضور پر مهر شما سپاسگزارم
در پناه حق

1393/12/01 @ 11:03


فرم در حال بارگذاری ...