« لبخند! | عبور از نگاه به نگاه! » |
تلاش بیهوده!
نوشته شده توسطصداقت...! 6ام شهریور, 1394چند روز قبل، نازنین در تکمیل فرم های کار آموزی دانشگاهش خواست همراه او باشم. راه تقریبا طولانی بود و صحبت زیاد.«صداقت چرا ناراحتی؟ ناراحت نیستم فکر می کنم. به چه موضوعی؟ نازنین پست های دست نویس وبلاگ بی ربط و گمراه کننده است و مسخره؟ وقتی نوشته ها را مرور می کنی حس می کنی می خواهم خود را مطرح نمایم؟ «جواب اولی را بعد می گویم اما دومی را مطمئنم نه». صادقانه؟ صادقانه. جواب سوال اول؟ «امروز چه روزی است؟». با کمی تامل جواب دادم: «روز پزشک، تولد ابو علی سینا، از روزهای دهه کرامت» بیشتر فکر کن؛ کامل فراموش کرده بودم. اولین و آخرین فردی بود که فراموش نکرده بود. «منظورت تولدم است؟ مثل هر سال تبریک یا تسلیت است ای عزیز من دوست را/ که گویی خوشا سالی دگر هم از عمر تو گذشت» را هجایی کردم و ساکت شدم. ناراحت نمی شوی به عنوان هدیه عیبت را بگویم ؟ نه سعی می کنم اگر ناحق بود، دفاع کنم؛ به حق بود اصلاح و در هر دو صورت تشکر. «صداقت چرا سعی می کنی مثل بقیه نباشی؟» منظورت چیست؟ می دانی از شهرت بیزارم. « نه نه یعنی چرا مثل بقیه نیستی؟ چرا خودت را رنج می دهی؟ برای ازدواج و زندگی ات دست برنمی داری از این عقایدی که در قوطی هیچ عطاری پیدا نمی شود. عقلت کم است که تجرد زیستی برای این وبلاگ و تحصیل و … با این درس خواندنت کجای دنیا را گرفتی؟ نتیجه تلاش هایت کجاست؟ نه مدرکی نه شغلی نه خانه و زندگی . کجاست نتیجه صداقت هایت. تو که متقلب نبودی و … موفق تری یا بقیه؟ اصلا خودت هیچ. صداقت تا کی قصد داری این کارهای بی نتیجه را ادامه دهی؟ با این همه تلگرام و واتس آپ و … امروز عهد وبلاگ است؟ مردم دارند از گرسنگی می میرند، هزار جور مشکل اقتصادی و فرهنگی داریم، هزار تا مشکل سیاسی و بی بصیرتی. رها کن این مشغولیت های بیهوده را ! نوشته هایت به چه درد مردم می خورد؟ هزار رنگ دزدی و اختلاس و … آن وقت تو به عنوان مبلغ و مسئول خاطره می نویسی؟ این شد انجام وظیفه؟ ». چون از علاقه و صداقتش مطمئن بودم همه آنچه گفت و باورهایی که به سخره گرفت نادیده گرفتم. اولا از تو توقع نداشتم باورها و اعتقاداتم را مثل مردم بی فکر شخم بزنی. منظورت از تفاوت و بی نتیجه بودن چیست؟ اشتباه من کجاست؟ چرا فکر می کنی فمنیسمم یا متفاوت؟ کدام حرفی که در این حیطه زدم غیر شرعی است؟ در مورد وبلاگ، آگاهی در کشور اسلامی یعنی بگوییم مردم این را نخورید و آن را بخورید و …؟ به فلانی گوش بدهید و فلانی را رد کنید؟ دزدی کردند شما هم دزد نباشید نمی شود؟ می شود مرتب گفت فلان لباس را نپوشید و فلان غذا سرطان زاست. فلان شبکه اجتماعی فلان است و …. منکر این نیستم که باید از خودمان شروع کنیم. اما از رفتار نه، از باور. دیواری که هر سال خراب می شود را مرتب بنایی کنند تلاشی بیهوده است باید دید چرا خراب می شود؟ چند درصد مردم می توانند همه آن غذاهایی که می گویند را نخورند؟ بروند در فلان فروشگاه حجاب فلان شهر لباس تهیه کنند و …. راهکارها باید مردمی باشد. بعضی این حرف ها جز اختلاف و تشنج و دشمن شادی چه اثری دارد. باید ریز و درشت کشور اسلامی برگردند به باور حضور خدا. اول آنهایی که در راس امورند. همه عمرم هدر و هر چه می گویی درست ولی باورم این است که آگاه سازی یعنی به یاد داشته باشیم در اقتصاد، در سیاست، در خانواده، تربیت و حجاب و در یک کلام در سبک زندگی از خدا فاصله گرفته ایم. چیزی غیر از این نوشتم؟
صداقت/ 5 شهریور 94
سلام علیکم
موفق و موید باشید
پاسخ دادن:
سلام علیکم و رحمه الله
همچنین شما
از حضور ارزشمند شما سپاسگزارم
در پناه حق.
فرم در حال بارگذاری ...