« او بلدچی ماست!سبک زندگی حسینی1 »

همراهی با کاروان کربلا16

نوشته شده توسطصداقت...! 9ام آبان, 1393

نقل است در روز عاشورا زهیر بن القین از اصحاب امام حسین علیه السلام برای کوفیان  خطابه ای داشته است.

توضیحات مختصر

* خطابه زهیراز یاران امام حسین علیه السلام در روز عاشورا
ای اهل کوفه من انذار می کنم شما را از عذاب خدا. …
همانا مردم بدانید که خداوند ما و شما را ممتحن و مبتلا فرموده به ذریه پیغمبرش تا ببیند ما چه خواهیم کرد با ایشان. اینک من می خوانم شما را به نصرت ایشان و مخذول گذاشتن طاغی پسر طاغی عبید الله بن زیاد را زیرا که شما از این پدر و پسر ندیدید مگر بدی. چشمان شما را در آوردند و دست ها و پاهای شما را بریدند و شما را مثله کردند و بر تنه درختان خرما به دار کشیدند و اشراف و قراء شما را مانند  حجر بن عدی و اصحابش و هانی بن عروه و  امثالش را به قتل رساندند.

* پاسخ لشکر عمر سعد به زهیر
لشکر تا این سخنان را شنیدند شروع به ناسزا گفتن به زهیر و مدح و ثنا گفتن ابن زیاد کردند و گفتند: به خدا قسم که ما حرکت نکنیم تا آقایت حسین و هر که را با اوست بکشیم یا آنها را گرفته و زنده به نزد امیر عبید الله بن زیاد بفرستیم.

* ادامه سخنان زهیز
ای بندگان خدا، اولاد فاطمه علیه السلام احق و اولی هستند به مودت و نصرت از فرزند سمیه، هرگاه یاری نمی کنید ایشان را پس شما را در پناه خدا در می آورم از آنکه ایشان را بکشید…

* عکس العمل شمر به سخنان زهیر و پاسخ زهیر
شمر به جانب او تیری افکند و گفت: ساکت شو، خدا ساکن کند صدای تو را، همانا ما را خسته کردی از بس که حرف زدی. زهیر به او گفت: … من با تو تکلم نمی کنم تو انسان نیستی بلکه حیوان می با شی. به خدا گمان نمی کنم تو را که دو آیه محکم از کتاب الله را دانا باشی، پس بشارت باد تو را به خواری روز قیامت و عذاب دردناک. شمر ملعون گفت که خداوند تو را و صاحبت را همین ساعت خواهد کشت. زهیر گفت: آیا  به مرگ مرا می ترسانی؟ به خدا قسم مردن با آن حضرت نزد من محبوب تر است از مخلد بودن در دنیا با شما ها.  پس رو به مردم کرد وبا صدای بلند فرمود: ای بندگان خدا مغرور نسازد شما را این جلف جانی و امثال او به خدا سوگند که نخواهد رسید شفاعت پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم به قومی که بریزند خون ذریه و اهل بیت او را و بکشند یاوران ایشان را.


منتهی الآمال/ شیخ عباس قمی/ صص560و 561


فرم در حال بارگذاری ...