« بیمه عمر!فلسفه و فواید عزاداری! »

همراهی با کاروان کربلا 32

نوشته شده توسطصداقت...! 21ام آذر, 1393

ورود اهل بیت علیهم السلام به کوفه

توضیحات مختصر

*نحوه  ورود
وقتی خبر نزدیک شدن اهل بیت علیهم السلام به کوفه ، به ابن زیاد رسید فرمان داد سرهای شهدا را که ابن سعد جلوتر آورده بود باز برند و پیش روی اهل بیت سر نیزه ها نصب کنند و از جلو حمل کنند و به همراه اهل بیت به شهر وارد و در کوچه  و بازار بگردانند تا قهر و غلبه یزید بر مردم مشخص شده و بر هول و هیبت مردم افزوده شود. و مردم کوفه با آگاهی از ورود اهل بیت از کوفه بیرون شتافتند. اهل بیت و جگر گوشه گان حیدر را چون اسرای کفار با سرهای شهدا وارد کوفه کردند. زن های کوفیان بالای بام ها رفته بودند برای نظاره. همین که ایشان را عبور می دادند زنی از بالای بام سوال کرد: شما اسیران از اسیران کدام مملکت و کدام قبیله اید؟ گفتند ما اسیران آل محمدیم!

* آغاز به  خطبه  حضرت زینب علیها السلام
شیخ مفید و شیخ طوسی از حذلم بن ستیر رویت کرده اند که … چون اهل بیت را بر شتران بی روپوش و برهنه وارد کردند زنان کوفه بر حال ایشان رقت کرده گریه و ندبه می کردند. علی بن الحسین در حالی که غل بر گردنش نهاده و دست هایش را بر گردن زنجیر کرده بودند به صدای ضعیفی فرمود که این زن ها بر ما گریه می کنند پس ما را که کشته است؟!! و در این وقت زینب کبری علیها سلام آغاز خطبه نمود که به خدا قسم زنی با حیا و شرم و افصح و انطق از جناب زینب دختر علی علیه السلام ندیدم که گویا از زبان پدر سخن می گوید … در میان آن ازدحام و اجتماع که از هر سو صدایی بلند بود به جانب مردم اشارتی کرد که خاموش باشید. در زمان نفس ها به سینه برگشت و جرس ها ساکت شد و سپس شروع به خطبه نمود و پس از سپاس یزدان پاک و درود برمحمد و خاندان پاک او فرمود(1)

* گزیده ای از خطبه حضرت زینب علیها سلام
اى اهل كوفه ، اهل خديعه و خذلان ! آيا بر ما مى گرييد و ناله سر مى دهيد هرگز باز نايستد اشك چشم شما، و ساكن نگردد ناله شما، جز اين نيست كه مَثَل شما مَثَل آن زنى است كه رشته خود را محكم مى تابيد و باز مى گشود چه شما نيز رشته ايمان را ببستيد و باز گسستيد و به كفر برگشتيد، نيست در ميان شما خصلتى و شيمتى جز لاف زدن و خود پسندى كردن و دشمن دارى و دروغ گفتن و به سَبْك كنيزان تملّق كردن و مانند اَعدا غمّازى كردن ،…
… از پس آنكه ما را كشتيد بر ما مى گرييد. سوگند به خدا كه شما به گريستن سزاواريد، پس بسيار بگرئيد و كم بخنديد؛ چه آنكه ساحت خود را به عيب و عار ابدى آلايش داديد كه لوث آن به هيچ آبى هرگز شسته نگردد و چگونه توانيد شست و با چه تلافى خواهيد كرد كشتن جگر گوشه خاتم پيغمبران و سيّد جوانان اهل بهشت و پناه نيكويان شما و پناهگاه پیش آمد های ناگوار  شما و علامت مناهج [= راههای راست] شما و  روشن كننده مَحَجَّه [= راه آشکار] شما و زعيم و متكلّم حُجَج [=حجّت ها و براهین] شما كه در هر حادثه به او پناه مى برديد و دين و شريعت رااز او مى آموختيد...
… آيا تعجّب كرديد كه از آثار اين كارها از آسمان خون باريد؟ آنچه در آخرت بر شما ظاهر خواهد گرديد از آثار آن عظيم تر و رسواتر خواهد بود؛ پس بدين مهلت كه يافتيد خوشدل و مغرور نباشيد؛ چه خداوند به مكافات عجلت نكند، و بيم ندارد كه هنگام انتقام بگذرد و خداوند در كمينگاه گناهكاران است ….
راوى گفت : سپس حضرت ساكت گرديد و من نگريستم كه مردم كوفه از استماع اين كلمات در حيرت شده بودند و مى گريستند و دستها به دندان مى گزيدند.(1) و (2)

(1)  منتهي الامال/ شيخ عباس قمي/ جلد اول/ خلاصه صص 654 تا 659  
(2) لهوف/ سيد بن طاووس/ ترجمه عليرضا رجالي تهراني/خلاصه صص 194 تا 197


فرم در حال بارگذاری ...