« هر ورقش دفتری است معرفت کردگار!(25) | هر ورقش دفتری است معرفت کردگار(24) » |
چرا؟!!!
نوشته شده توسطصداقت...! 31ام مرداد, 1393چرا به کوی عاشقان دگر گذر نمی کنی
چه شد که هر چه خوانمت به من نظر نمی کنی؟
مگر مرا ز درگهت خدا نکرده رانده ای
برای خدمتت دگر مرا خبر نمی کنی؟
نشسته ام به راه تو به عشق یک نگاه تو
نگه بر این کبوتر شکسته پر نمی کنی
نگر به خیل عاشقان به سامرا و جمکران
چرا دگر به خانه ام سری گذر نمی کنی؟!
فرم در حال بارگذاری ...