ملامتگو چه دريابد !
نوشته شده توسطصداقت...!هوا خواه تو ام جانا و مي دانم كه مي داني
كه هم ناديده مي بيني و هم ننوشته مي خواني
ملامتگو چه دريابد ميان عاشق و معشوق
نبيند چشم نابينا، خصوص اسرار پنهاني
دريغا عيش شبگيري كه در خواب سحر بگذشت
نداني قدر وقت اي دل، مگر وقتي كه در ماني
ملول از همرهان بودن طريق كارداني نيست
بكش دشواري منزل، به ياد عهد آساني
حکمت!
نوشته شده توسطصداقت...! 25ام شهریور, 1393جای تعجب است که به شخصیت ها و سخنان آنها اهمیت داده می شود
و سخنرانی هایشان ضبط می شود اما
قرآن که در دست ما است اینطور نزد ما ارزش ندارد!
همه می دانیم که درباره قرآن مقصریم!
جرعه وصال/ چکیده ای از اندیشه های آیت الله بهجت/ ص117
حکایت!
نوشته شده توسطصداقت...! 25ام شهریور, 1393شیطان را پرسیدند که: کدام طایفه را دوست می داری؟
گفت: دلالان را!
گفتند: چرا؟
گفت: از بهر آن که من به سخن دروغ از ایشان خرسند بودم،
ایشان سوگند دروغ نیز بدان اضافه کردند!
اندر لطایف روزگار/علیرضا مرتضوی کرونی/ ص 120
تا ابد!
نوشته شده توسطصداقت...! 24ام شهریور, 1393خوش به حال آنکه قلبش مال توست
حال و روزش هر نفس، احوال توست
خوش به حال آنکه چشمانش تویی
آرزوهایش همه آمال توست
آنکه دستش تا ابد در دست تو
کوچ او از غصهها با بال توست
من خطاکارم خداوندا، ولی
دیدگانم تا ابد دنبال توست….
ای بی انصاف!
نوشته شده توسطصداقت...! 24ام شهریور, 1393از خستگی بیکاری دراز کشیده بودم. احساس کردم هوا خیلی گرمه. چرا کولر خاموشه ؟ گفتم ولش کن بذار ی پیام بدم ببینم نازنین در چه حالیه؟ کلمه آخر که نوشتم گوشی خاموش شد شارژ نداشت. شارژر که آوردم دیدم برق قطعه. .گفتم بذار بعد از این همه وقت برم تلویزیون نگاه کنم خندم گرفت نمی دونم چرا این قدر زود یادم رفت برق قطعه. رفتم پیش مامان آشپزخونه دیدم کلافس کاراش مونده و برق قطعه. هنوز دنبال ی سرگرمی بودم که گوشی منزل زنگ خورد رفتم دیدم شماره نازنینه. خوشحال شدم تا گوشی برداشتم بسته سنجاقی که از دست نوه ها گذاشته بودم بالا افتاد و یه سنجاقاش رفت تو انگشت پام چه دردی داشت. نازنین خیلی صداش گرفته و خسته بود گفتم چیه؟ گفت میای اینترنت کارت دارم. معمولا مشکلی براش پیش بیاد اول به من میگه که مامان ناراحت نشه. گفتم اومدم. برای کنترل هزینه ها و مشورت از مسنجر میل حرف می زنیم. گوشی قطع کرد یادم اومد برق قطعه. عجب بحرانیه این قطعی. باید براش ی جایگزین پیدا کرد حتما . حالا می شد بفهمی وقتی میگن زلزله شده هنوز برق قطعه یعنی چی. کم کم برق اومد و رفتم اینترنت. نازنین بعد از سلام نوشت … جون دیشب روی زمین خوابیدیم بدون پتو و بالش و ملحفه. حتی لباس راحتی نداشتیم. صبح کلاس نرفتم چون اتو نداشتیم لباسامون که باهاش خوابیده بودیم اتو بزنیم. دیروز فقط نون پنیر خوردیم. حتی ی چای نداشتیم بخوریم….