ملامتگو چه دريابد !

نوشته شده توسطصداقت...!

هوا خواه تو ام جانا و مي دانم كه مي داني

كه هم ناديده مي بيني و هم ننوشته مي خواني

ملامتگو چه دريابد ميان عاشق و معشوق

نبيند چشم نابينا، خصوص اسرار پنهاني

دريغا عيش  شبگيري كه در خواب سحر بگذشت

نداني  قدر وقت اي دل، مگر وقتي كه در   ماني

ملول از همرهان بودن طريق كارداني نيست

بكش دشواري منزل، به ياد عهد آساني



تقصیر من است!

نوشته شده توسطصداقت...! 9ام اسفند, 1392

تقصیر من است این که کم می آیی

هر گاه شدم اسیر غم می آیی

این جمعه و جمعه های دیگر حرف است

آدم بشوم سه شنبه هم می آیی




 

ما را گذر ندادند!

نوشته شده توسطصداقت...! 8ام اسفند, 1392

ز عشق نا تمام ما جمال یار مستغنی است

ب آب و رنگ و خط و خال چ حاجت روی زیبا را!

عبادت یعنی چه؟

نوشته شده توسطصداقت...! 7ام اسفند, 1392

سوال: عبادت به چه معناست؟ آیا فقط نماز و روزه عبادت است؟
هر کاری که برای رضای خداوند انجام گیرد عبادت است گرچه کار عادی باشد.
گوشواره ای که برای دخترمان می خریم اگر به خاطر تشویق کارهای خوب باشد عبادت است و الا یک کار عاطفی است. استادی که در کتابخانه مطالعه می کند اگر هدفش دریافت حقوق و امتیاز و رسیدن به مادیات و رفاه باشد آن تحقیق و علم رنگ مادی دارد و اگرآشپزی که برای او غذا درست می کند به تصور آنکه این استاد کار خدایی می کند غذا تهیه می کند کارش عبادت است.
انسان می تواند از آشپزخانه و از لا به لای عدس و لپه و سبزی به بهشت رود و از کتابخانه و جزوه و مقاله از جای دیگر سر درآورد.
تمثیلات/ استاد قرآئتی/ ص 92

ای طایر قدسی!

نوشته شده توسطصداقت...! 7ام اسفند, 1392

همتم بدرقه راه کن ای طایر قدسی

که دراز است ره مقصد و من نو سفرم

اکثر ما از یک کودک شش ماهه هم کمتر شده ایم!

نوشته شده توسطصداقت...! 7ام اسفند, 1392

فاطمه این روزها شیرین تر شده. بعضی رفتارهایش با روح بازی می کند.
تقریبا شش ماهه است. عمه شدن هم برای خود عالمی دارد.
اینکه اسلام تاکید دارد بر حقوق همسایه و صله رحم  تجربه اش خیلی زیباست.
برادر زاده های دیگری هم دارم
اماهم شهری بودن و همسایه بودن باعث شده ما از نزدیک شاهد بزرگ شدنش باشیم و
شاهد  زیبایی های آفرینش  و حکمت های خدا در عالم .
اوایل فقط تغذیه و خواب و عوض کردن لباس او را آرام می کرد.
کم کم با گریه کردن و تحمیل بغل کردنش به اطرافیان آرام می شد.
به تدریج توقع هم کلامی و دراز کشیدن روی زمین و نگاه به اطراف داشت.
حدود یک ماه پیش شروع کرد بعد از سعی و تلاش خود را به روی شکم می انداخت و
الان دوهفته ای است به کمک دست ها و پاهایش خود را روی زمین می کشد و
آواز هم برایمان می خواند.
مادرم که تجربه زیادی در تربیت فرزند دارند می گویند تا عید روی چهار دست و پا راه می رود و
قبل از یک سالگی روی دو پا و
البته هیچ وقت ندیدم الکی خود را روی زمین بکشد فقط برای رسیدن به شی مورد نظرش!.
گاهی که به رفتار او توجه می کنم  رشد وصف ناپذیری
نه در روزها بلکه در لحظه هایش  مشاهده می کنم .
وقتی خوب به رفتارش  دقت می کنم می بینم بزرگترین عامل رشد او احساس نیاز است و
اینکه هدف هایش هر روز بزرگتر می شود
و این یعنی احساس نیاز بزرگتر تلاش بیشتر و رسیدن به بهترین راه حل.
اینکه  خیلی از ما سوی تنبلی  و رکود می رویم به جای رشد.
چون رنگ نیازهایمان  عوض شده و دلیلش آن است که اهدافمان  کوچک شده  و صغیر.
ما باور نکردیم آخر جاده عمر دور زدن ممنوع است.
باور نکردیم عمر کوتاه است و بی بدیل و
تنها سرمایه  رسیدن به هدف خلقت یعنی کمال.
باور نکردیم مرگ مال همسایه نیست.
چون هدف را گم کرده ایم و این یعنی غفلت.
دو دستی چسبیده ایم به دنیا و
یادمان رفته میوه اگر کال از درخت جدا شد
اگر همه عالم جمع شوندبرای همکاری در بازگشت به درخت و رشد تا رسیدن
امکانش نیست آن هم تا ابد.

عکس زینتی است و از سرچ اینترنتی انتخاب شده است.


دفتر  خاطرات شخصی/ 6/12/1392

باری به غلط صرف شد!

نوشته شده توسطصداقت...! 6ام اسفند, 1392

هر ناله و فریاد که کردم نشنیدی

پیداست نگارا که بلند است جنابت

تا در ره پیری به چه آئین روی ای دل

باری به غلط صرف شد ایام شبابت