« هدیه ای از یک دوست!ما را گذر ندادند! »

تقصیر من است!

نوشته شده توسطصداقت...! 9ام اسفند, 1392

تقصیر من است این که کم می آیی

هر گاه شدم اسیر غم می آیی

این جمعه و جمعه های دیگر حرف است

آدم بشوم سه شنبه هم می آیی




 

نظر از: رحیمی [عضو] 

با سلام
بخوان دعای فرج را دعا اثر دارد
دعا کبوتر عشق است وبال وپر دارد

بخوان دعای فرج را که صبج نزدیک است
خدای را شب یلدای غم سحر دارد

اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج
یا علی علیه السلام

پاسخ دادن:
با سلام و احترام
بسیار زیبا
اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج
علی علیه السلام یارتان.
از حضور شما سپاسگزارم
در پناه حق

1394/10/01 @ 19:20
نظر از: گفته ها و ناگفته های یک طلبه [عضو] 

سلام عزیزجان
شکر…
منطقه و فلسفه هم سلام گرم میرسونند…
مخصوصأ منطق مظفر!!!
فکرکنم گرایش سطح سه بنده آخرش به رشته فلسفه ختم به خیر بشه!!!
علاقه شدیدی به رشته فلسفه دارم…
و همچنین به ابن سینا ،علامه طباطبایی ،استاد دینانی…
شما خوبید ان شاالله؟اهل منطق و فلسفه هستید یا نه خانوم جان؟

پاسخ:
سلام رسیدن ب خیر
سلامت باشند هر دو
بسیار خوب. تا اهل چ معنی بده. بحث با آدم اهلش و دوست دارم.
اما برای ادامه تحصیل نه.برای رسیدن بهش زدم به ی جاده دیگه!آخرش هممون مقصدمون یکیه ی جایی همدیگر و می بینیم مثلا بهــــــــــــــــشت؟؟:D

1392/12/09 @ 22:40
نظر از: یادگاری [عضو] 

سلام خانم … عزیز! روز جمعه اتون بخیر و نیکی.دیدم در سامانه اید گفتم سلامی عرض کنم.این شعر هم تقدیم گل روی مهدی فاطمه ارواحنا فداه.
شب گر رخ مهتاب نبیند سخت است،لب تشنه اگرآب نبیند سخت است،ما نوکر و ارباب تویی مهدی جان ،نوکر رخ ارباب نبیند سخت است.اللهم عجل لولیک الفرج.
پاسخ دادن:
سلام دوست عزیز. سلامت باشید. واقعا در برابر لطف شما سخنی ندارم. در پناه حق شاد باشید و سلامت.


الحاقیات:
  • violet_beautifull_flower_wallpaper.jpg -   ضمیمه یافت نشد!
1392/12/09 @ 14:29
نظر از: مرادی [عضو] 

سلام دوست عزیز

دیشب من اومدم هیچ کدوم از دوستان تشریف نداشتند . پیام شما رو خوندم . ان شاالله این هفته همدیگه رو می بینیم .

موفق باشید

اللهم عجل لولیک الفرج
پاسخ دادن:
سلام دوست گرامی
باز هم مرا ببخشید برای غیبت دیشب. آخر شب آمدم مرضیه جان هم بود گفتمانی هم داشتیم. نتیجه آن شد که در مورد راه های ارتباط با خدا و دشمن شناسی یک شب قبل از 5 شنبه به جبران دیشب بحث داشته باشیم. ان شاء الله ما که مشتاق دیدار دوستان هستیم

1392/12/09 @ 14:24
نظر از: گفته ها و ناگفته های یک طلبه [عضو] 

خواهرجان
این روزها زدی به اشعار لطیف ها!!!
دیشب با بچه ها حاضر شدید عزیزجان؟
پاسخ دادن:
سلام عزیز.
کلا دوره ایم. هر دوره هر کتابی بخونم از همان فیش برداری می کنم. فعلا رفتم رو فاز شعر!
آخرای شب با مرضیه بودیم. بحث هایی هم انجام شد. نتیجه اینکه تحقیق کنیم در مورد راه های ارتباط با خدا و دشمن شناسی.

1392/12/09 @ 13:13
نظر از: یادگاری [عضو] 

سلام گلم.صبح امروز داشتم در وبلاگ زیبای الزهرا المرضیه سلام الله علیها مطلب زیبایی می خواندم عنوانش این بود:"امر به معروف با طعم شکلات"برای شما هم کپی کردم تا بخوانی عزیزم و بدانیم همه که خیلی مسولیت داریم.

یادم نمی آید کی او را برای اولین بار دیده ام ، اما تاثیرگذار ترین دیدار من مربوط میشود به یک سفری که به ارومیه داشتم ، در اتوبوس او در صندلی جلو نشسته بود و من از او حدود یک یا دو صندلی فاصله داشتم. در بین راه بلند شد …
همه مان این شخص را از ظاهرش می شناسیم ، بارها شده است که از او شکلات گرفته ایم! اما نه فقط شکلات نگرفته ایم ، بلکه یک جمله اخلاقی هم گرفته ایم … از کودکی او را دیده ام و می شناسم اما شاید سرنوشت مرا به سمت رسانه نمی برد شاید اصلاً هیچ حس کنجکای در موردش پیدا نمی کردم.

یادم نمی آید کی او را برای اولین بار دیده ام ، اما تاثیرگذار ترین دیدار من مربوط میشود به یک سفری که به ارومیه داشتم ، در اتوبوس او در صندلی جلو نشسته بود و من از او حدود یک یا دو صندلی فاصله داشتم. در بین راه بلند شد آن کیسه معروفش را بدست گرفت و به هر کسی یک شکلات داد . بعد آمد جلو همه و بلند گفت چه کسی حمد و سوره اش را کاملاً درست بلد است بخواند؟ اصلاً فرصت نداد کسی بگوید بلد هستم یا نه بلکه گفت: آنهایی که بلد هستند ببیند که من درست میخوانم یا نه و آنهایی هم که مشکل دارند رفع کنند و شروع کرد حمد و سوره را بلند و شمرده شمرده و بصورت فصیح خواند و گفت حالا همه با هم بخوانیم برای فاتحه تمامی مومنین و مومنات از زمان حضرت آدم تا کنون ؛ در این بین من مغرور خدا را شکر کردم که این بابا تمام کرد! ولی نه تازه آغاز ماجرا بود.

شروع کرد از وضع جامعه گفتن ؛ از خودش حرف نمیزد ، تک تک جملاتش آیات و روایات بود ، از حجاب بگیر تا کسب و کار و … ؛ این سبک تبلیغی را بار اولم بود که میدیم ، در اتوبوس متوجه خانم هایی که سعی میکنند پوشش خود را درست کنند می شدم ، بعضی از آدم اشک در چشمانشان جمع شده بود ، بعضی به خود فرو رفته و بعضی مانند من بهت زده بودند! وقتی که خواست سر جایش بنشیند رفتم پیشش ، از او یک یادگاری خواستم ، گفت :

خدا را در فراخی خوان و در عیش و تن آسانی // نه چون کارت به جان آمد خدا از جان و دل خوانی

آن روزها گذشت و بارها او را دیدم و می بینم ، اما این بار فرق داشت ، او سوژه خبری من شده بود! و وای بر حال من که باز هم همه معنویات را ول کردم و دارم بدنبال سوژه میگردم …

رفتم جلو سلام کردم ، بعد جواب سلام پیش قدم شد حمد و سوره ات را بلدی؟ در این حین چند نفر هم که میخواستند شکلات بگیرند دورمان جمع شدند ، حدود ۶ نفر میشدیم که باهم حمد و سوره را سه صلوات بلند وسط شهر خواندیم و البته برای هیچ کسی غیر طبیعی نبود چون همه این مرد را می شناسند.

حالا کمی دورمان خلوت شده بود که مردی پیشمان آمد و پولی را داد گفت شکلات بخر و پخش کن برای شادی روح پدر و مادرم … برایم جالب بود رفتارهایش ، رکوردرم را روشن کرده بودم ، گفتم از خودت بگو ، گفت لازم نیست بدانی من کیستم! من سوادی ندارم اما بیان و زبان دارم و خدا آن دنیا از من خواهد پرسید که چرا زبانت را در راه من به کار نبردی؟ حالا شماها سواد دارید هیچ …

به او گفتم چرا این کار را برای تبلیغ انتخاب کردی؟ گفت : امام علی (ع) فرمودند تمامی کارهای نیک دنیا حتی جهاد راه خدا در مقابل امربمعروف و نهی از منکر همانند قطره ای در مقابل دریایی خروشان است …

از او پرسیدم چند سال دارید؟ گفت : رسول اکرم (ص) فرمودند سن بین ۶۰ تا ۷۰ جولانگاه مرگ است !

خلاصه هرچه پرسیدم اسم و نام و نشانی با یک آیه و حدیثی جوابم را داد و به من شکلات نداد …

براستی اسم این مرد چیست؟

….
پاسخ دادن:
سلام دوست گرامی. از هدیه شما صمیمانه سپاسگذارم.

1392/12/09 @ 11:14
نظر از: یادگاری [عضو] 

بر قامت دلربای مهدی صلوات.اللهم صلی علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.

پاسخ دادن:
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم


الحاقیات:
  • 13155963483.jpg -   ضمیمه یافت نشد!
1392/12/08 @ 01:05


فرم در حال بارگذاری ...