ملامتگو چه دريابد !
نوشته شده توسطصداقت...!هوا خواه تو ام جانا و مي دانم كه مي داني
كه هم ناديده مي بيني و هم ننوشته مي خواني
ملامتگو چه دريابد ميان عاشق و معشوق
نبيند چشم نابينا، خصوص اسرار پنهاني
دريغا عيش شبگيري كه در خواب سحر بگذشت
نداني قدر وقت اي دل، مگر وقتي كه در ماني
ملول از همرهان بودن طريق كارداني نيست
بكش دشواري منزل، به ياد عهد آساني
راه خدا
نوشته شده توسطصداقت...! 20ام بهمن, 1391
بسم الله الرحمن الرحیم
همسرم ! راه خدا را انتخاب کن که جز این راه دیگری برایخوشبختی وجود ندارد
گزیده ای از وصیت نامه شهید عباس بابائی / برگرفته از سایت شهید آوینی
عبرت از گذشتگان
نوشته شده توسطصداقت...! 20ام بهمن, 1391
آنان که مال فراوان گرد آورده بر آن افزودند ، و
آنان که قصرها ساخته ، و محکم کاری کردند ،طلا کاری کرده ، و زینت دادند ،
فراوان اندوختند ، و نگهداری کردند ،
و به گمان خود برای فرزندان خود باقی گذاشتند
،همگی آنان به پای حسابرسی الهی و جایگاه پاداش و کیفر رانده می شوند.
آنگاه که فرمان داوری و قضاوت نهایی صادر شود ” پس تبهکاران زیان خواهند دید ” .
به این واقعیت ها عقل گواهی می دهد ،
هرگاه که از اسارت هوای نفس نجات یافته ، و از دنیا پرستی به سلامت بگذرد.
نهج البلاغه نامه ی 3
بارخدایا
نوشته شده توسطصداقت...! 20ام بهمن, 1391
بارخدایا بر محمد وآل او درود فرست ،
و مرا در هر حال به ستایش و نیایش و سپاسگزاریت برگمار تا
به آنچه از دنیا به من داده ای (زن ،فرزند ، دارائی ،مقام و جاه ومانند اینها) شاد نگردم ،و
به آنچه مرا از آن باز داشته ای (عطا نفرموده ای) اندوهگین نشوم ،
وشعار دلم را به پرهیز کاری از خود بنما(تقوا و ترس از خود را روش من بگردان) و
بدنم را در آنچه از من می پذیری (طاعت وبندگی)به کار دار،
و مرا از هر چه به من رو آورد (نیک و بد دنیا )به طاعت و بندگیت وادار تا
چیزی را که تو به خشم می آیی دوست نداشته و
از چیزی که رضا و خشنودی توست به خشم نیایم
(که رضای به قضا و آنچه خدا مقرر فرموده آنست که بنده دوست بدارد آنچه خدا دوست میدارد، و به خشم بیاید از آنچه خدا به خشم می آید ، از انس ابن مالک روایت شده که گفت : ده سال نوکری پیغمبر صلی الله علیه وآله نمودم ، چیزی که انجام دادم. نفرمود :چرا انجام دادی ؟ و چیزی که بجا نیاوردم نفرمود چرا بجا نیاوردی ؟؟ و چیزی که نبود نفرمود : کاش بود ، و می فرمود : اگر مقدر بود میبود)
صحیفه سجادیه دعای 21
گذر عمر
نوشته شده توسطصداقت...! 18ام بهمن, 1391من نپرسیدم هیچ
هیچ کس نیز نگفت.
نوجوانی سپری گشت به بازی، به فراغت، به نشاط
فارغ از نیک و بد و مرگ و حیات
بعد از آن نیز نفهمیدم من
که چه سان عمر گذشت
عمر بگذشت به بی حاصلی و مسخرگی
چه توانی که ز کف دادم مفت
من نفهمیدم و کس نیز مرا هیچ نگفت
قدرت عهد شباب
می توانست مرا تا به خدا پیش برد
لیک بیهوده تلف گشت جوانی، هیهات…
(شاعر:نسرین صاحب)