کلید واژه: "نوای دل!"
هر که مهمان است... !
نوشته شده توسطصداقت...!عشق سوزان است بسم الله الرحمن الرحیم
هر که خواهان است بسم الله الرحمن الرحیم
دل اگر تاریک، اگر خاموش بسم الله نور
گر چراغان است بسم الله الرحمن الرحیم
نامه ای را هد هد آوردس آغازش تویی
از سلیمان است بسم الله الرحمن الرحیم
میزبان عشق است و وای از عشق غوغا می کند
هر که مهمان است بسم الله الرحن الرحیم
سزای قدر تو شاها به دست حافظ نیست!
نوشته شده توسطصداقت...! 19ام شهریور, 1393نمیکنم گله ای لیک ابر رحمت دوست
بکشته زار جگر تشنگان نداد نمی
چرا به یک نی قندش نمی خرند آنکس
که کرد صد شکر افشانی از نی قلمی بیشتر »
از خدا جز می و معشوق تمنا نکنی!
نوشته شده توسطصداقت...! 18ام شهریور, 1393رنج ما را که توان برد به یک گوشه چشم
شرط انصاف نباشد که مداوا نکنی
دیده ما چو به امید تو دریاست چرا
به تفرج گذری بر لب دریا نکنی
نقل هر جور که از خلق کریمت کردند
قول صاحب غرضانست تو آنها نکنی
بیشتر »
الهی!
نوشته شده توسطصداقت...! 18ام شهریور, 1393الهی!
داغ دل نه به زبان تواند تقریر کند و نه قلم یارد به تحریر رساند
الحمدلله که دلداربه ناگفته و نانوشته آگاه است.
الهی نامه آیت الله حسن زاده آملی/ ص 13 بیشتر »
کی بی شفای این دل درمانده می روم؟!!
نوشته شده توسطصداقت...! 16ام شهریور, 1393از عالمی بریدم اینجا رسیده ام
یک عمر بال و پر زدم اینجا رسیده ام
این قطعه با تمام زمین فرق می کند
انگار من به عرش معلی رسیده ام
با قلب من تمام زمین حرف می زند
شاید دگر به عالم معنا رسیده ام
از این به بعد صحبت لب تشنگی خطاست
وقتی به پای بوس دریا ر… بیشتر »
ببخش!
نوشته شده توسطصداقت...! 14ام شهریور, 1393من گم شدم در ازدحام هوس های نَفْسی ام دســت تو را دوباره رها کرده ام... ببخش
من وام دار چشــــــــم تو هستم که شیعه ام این قرض را چگونه ادا کرده ام؟... ببـخش
بیشتر »
ندیدیم و ندیدیم و ندیدیم!
نوشته شده توسطصداقت...! 9ام شهریور, 1393دلم تنگ است دلم می سوزد از باغی که می سوزد
نه دیداری نه بیداری نه دستی از سر یاری
مرا آشفته می دارد چنین آشفته بازاری
تمام عمر بستیم و شکستیم، به جز بار پشیمانی نبستیم
جوانی را سفر کردیم تا مرگ
نفهمیدیم به دنبال چه هستیم
چه رنجی از محبت ها کشیدیم… بیشتر »