ملامتگو چه دريابد !
نوشته شده توسطصداقت...!هوا خواه تو ام جانا و مي دانم كه مي داني
كه هم ناديده مي بيني و هم ننوشته مي خواني
ملامتگو چه دريابد ميان عاشق و معشوق
نبيند چشم نابينا، خصوص اسرار پنهاني
دريغا عيش شبگيري كه در خواب سحر بگذشت
نداني قدر وقت اي دل، مگر وقتي كه در ماني
ملول از همرهان بودن طريق كارداني نيست
بكش دشواري منزل، به ياد عهد آساني
قصر فردوس به پاداش عمل می بخشند!
نوشته شده توسطصداقت...! 8ام فروردین, 1394من و هم صحبتی اهل ریا دورم باد
از گرانان جهان رطل گران ما را بس
نقد بازار جهان بنگر و آزار جهان
گر شما را نه بس این سود و زیان ما را بس
از در خویش خدا را به بهشتم مفرست
که سر کوی تو از کون و مکان ما را بس
چای تلخ دیروز، گز تلخ امروز!
نوشته شده توسطصداقت...! 8ام فروردین, 1394سال ها از عید نوروزهایی که مهمانی اولش منزل تنها پدر بزرگ و مادربزرگ در قید حیاتم بود، گذشته است. دقیق یادم نیست پدر بزرگ چند سال پیش از دنیا رفت. اما هنوز مهربانی هایش را فراموش نکرده ام. این چند سال به جای پدر بزرگ و مادربزرگ های نداشته، سری می زنیم به یکی دو نفراز بعضی بزرگترهای مسن آشنا. امروز هم قرار شد برویم دیدار، به قول نوه هایش دیدار جده. هنوز تلخی مهمانی قبلی را فراموش نکرده ام. دیروز وقتی وارد شدیم استقبال خوبی از ما شد اما چند دقیقه که نشستیم یکی از آشنایان شروع کرد به صحبت. نیش و کنایه بماند اما عجیبت تر از همه ، حرف هایی بود که در مورد شوهرش در حضورش می گفت. گله کرد از نداشتن ها و بی پولی ها. از درد سر بچه و راحت بودن مادر شوهرش! خوب بود همسرش را می شناختم و الا با چه ذهنیتی خارج می شدم خدا می داند. معلمی دلسوز، اهل حلال و حرام، اهل نماز و روزه و ادب، با ظاهر مناسب و سلامت جسم و روح و وضع اقتصادی متوسط. با حرف هایی که زد احساس کردم اگر چیزی نخوریم خوشحالتر است. به ادب فقط یک چای بی قند خوردم. تعجب کردم از ادعای دور اندیشی مسخره این زن جوان. مجبور کردن همسرش به فروش خانه دوخوابه اما بدون حیاط، ماشین و15 میلیون طلایی که در این چند سال برایش خریده بود، و خریدن یک تکه زمین برای ساختن خانه با حیاط و اجاره نشینی شاید ده سال آینده! نه تعارف و اصرار به بفرماییدهایش باورم شد، نه نداشتن هایش و نه دور اندیشیش. خانه جده خیلی دور نبود. در باز بود. عصر بود ولی همه جا ظلمات. نمی شد وارد راهرو ورودی گلی شویم. مادرم جلوتر رفتند وبالاخره با زدن کلیدی و روشن شدن کور سوی لامپی، جلوپایمان را می دیدیم. اتاق کوچکتر از سه در چهار. هم خانه پیر زنی دیگر است. روی زمین خوابیده بود. فرش زیر پایش یک تکه موکت بود که وقتی روی آن نشستم نا ملایمتی سیمان کف اتاق را با پوست و گوشت و استخوان پایم حس می کردم. فقیر نیست، بی کس و حریص هم نیست، چرا وضعش این است بماند اما اتاقش و یا بهتر است بگویم مسکنش، پر از خالی بود.هوش و حواسش سر جایش. مادرم قبلا هم از شرافت و مهربانی و خوش زبانی و خدمت این زن به پدر و مادرش برایمان گفته بود. وقتی مادرم، پدرم و خودش را معرفی کرد ما را شناخت. می تواست با کمک دیگران بنیشند اما بیست سال است نمی تواند راه برود. نه رادیو نه تلویزیون نه سواد کتاب و قرآن خواندن، هیچ مونسی ندارد. مرا راهنمایی کرد به جعبه گزی که بالای سرش روی طاقچه گذاشته بود و اصرار کرد به پذیرایی. نه وسایل پذیرایی داشت و نه اشکی برای گریه فقط زبانی داشت به شکر. چه استقبال گرمی. خواستم گز را نخورم. به چشمانم نگاه کرد و اصرار تا وقتی مطمئن شد تمام آن را خوردم و سپس لبخند شیرینی زد اما گزی بود پر از تلخی بغض. عروسش چند دقیقه بعد آمد. گفت روزی چند بار به او سر می زند، غذایش با اوست، عوض کردن ها ودکتر خبر کردن ها و حمام کردنش. از هم خانه نا مهربانش گفت که با اینکه نصف هزینه آب و برق و گاز را پرداخت می کنند لامپ ها را خاموش می کند، اجازه نمی دهد از آب گرم استفاده کند، برای حمام کردنش می روند منزل یکی از همسایگان و …. جای تعجب نداشت وقتی مهمانی دیروز و امروز را مقایسه می کردیم. حرصی که از جوانی شروع شد و ریشه کن نشد می شود این. فرق تلخی چای دیروز و گز امروز این بود که ما آدم ها یادمان رفت خدای بی نیاز حکیم و مهربان در دینش از ما خواسته در دنیا نگاه به پایین دست و در آخرت نگاه به بالا دست!!!
از مسلمات است...
نوشته شده توسطصداقت...! 6ام فروردین, 1394مسأله هجوم به خانه حضرت فاطمه زهرا علیها سلام نزد شیعه از مسلمات است
و ارتباط مستقیم با عقاید دارد و هر کس در آن شبهه کند از ما نیست.
آیت الله میرزا جواد آقا تبریزی/ به نقل از کتاب دردانه رسالت/ محمد رحمتی شهرضا/ ص 132
راضیه است...
نوشته شده توسطصداقت...! 6ام فروردین, 1394حضرت زهرا سلام الله علیها راضیه نامیده شد زیرا
به آنچه که از تلخی های دنیا و رنج و زحمت، مصائب و دشواری های دنیا برایش مقدر شده بود
راضی و خشنود بود.
در برخی از منابع اهل سنت به نقل از جابر بن عبدالله روایت کرده اند که گفت:
روزی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم به خانه فاطمه وارد شد.
در حالی که دستاس می کرد و عبایی از جهاز شتر بر دوش انداخته بود.
چشم حضرت به او افتاد. فرمود:«ای فاطمه شتاب کن و تلخی دنیا را برای نعمت های آخرت بچش».
آنگاه خداوند این آیه را نازل فرمود: «ولسوف یعطیک ربک فترضی» (سوره ضحی/ آیه 5)
خورشید آفرینش/ سید محمد رضا طباطبایی نسب/ ص 130
مرضیه است...!
نوشته شده توسطصداقت...! 4ام فروردین, 1394حضرت فاطمه زهرا علیها سلام مرضیه است بدان جهت که
تمام کارهایش نزد خدا و رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم پسندیده است.
بنابراین آیه شریفه «رَّضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ»؛ خداوند از آنها راضی است و آنان از خدا خشنودند، (سوره مجادله/ آیه 22)آیه ای است که در شأن ایشان نازل شده است.
و فرمایش خداوند که فرمود: «ارْجِعِی إِلی رَبِّكِ راضِیَهً مَرْضِیَّهً» (سوره فجر/ آیه 28) از شخصیت والای فاطمه زهرا علیها سلام سخن گفته است.
کتاب خورشید آفرینش/ سید محمد رضا طباطبایی نسب/ ص 131
هزینه کردن در راه دین!
نوشته شده توسطصداقت...! 4ام فروردین, 1394… وَالصَّبْرَ مَعُونَةً عَلَى اسْتيجابِ الْأَجْرِ…
خداوند صبر را وسیله ای برای استحقاق اجر و پاداش قرار داد. (خطبه حضرت زهرا علیها سلام)
شرح مختصر:
صبر معانی مختلفی دارد. از تعریف های ارزشمند صبر، تعریف مقام معظم رهبری است که «صبر مقاومت در مقابل عوامل شر آفرین، فساد آفرین و انحطاط آفرین است».
در حقیقت صبر یعنی هزینه کردن در راه دین، یعنی اجری را که خدا می دهد در برابر این هزینه کردن است. این بخش سخن درست است که خداوند بهشت را به بها می دهد اما آن سوی سخن هم حقیقت است که گاهی خداوند برای بخشیدن بندگانش بهانه درست می کند. زیرا اگر بهانه درست نکند همگی گرفتاریم.
اگر کسی این هزینه را در راه دین پرداخت کرد خدا بی پاداشش نمی گذارد و بهترین پاداش ها را به او عنایت می کند. آن قدر به آنها پاداش می دهد که به وصف نیاید(سوره زمر/ آیه 10) بنابراین معنای این جمله حضرت آن است که
اگر کسی بخواهد دینش را نگه دارد و در نتیجه در این دنیا و در آن دنیا از خدا پاداش بگیرد بدون صبر نمی شود. گاهی این هزینه گذ شت از خواب و شهوت است و گاهی آبرو و مال و جان و فرزند.
پیام یاس نبوی در شرح خطبه فاطمی علیها سلام/آیت الله سید احمد خاتمی/ خلاصه صص 89 و 90