کلید واژه: "نوای دل"
حریم درگه پیر مغان پناهت بس!
نوشته شده توسطصداقت...!دگر ز منزل جانان سفر مکن درویش
که سیر معنوی و کنج خانقاهت بس
فلک به مردم نادان دهد زمام مراد
تو اهل فضلی و دانش همین گناهت بس
به منت دگران خو مکن که در دو جهان
رضای ایزد و انعام پادشاهت بس
به هیچ ورد دگر نیست حاجت ای حافظ
دعای نیم شب و درس صبحگاهت بس
به هوائی که مگر صید کند شهبازم!
نوشته شده توسطصداقت...! 27ام خرداد, 1393صحبت حور نخواهم که بود عین قصور
با خیال تو اگر با دگری پردازم
گر به هر موی، سری بر تن حافظ باشد
همچو زلفت همه را در قدمت اندازم بیشتر »
همچو آب خجل!
نوشته شده توسطصداقت...! 24ام خرداد, 1393بود که یار نرنجد ز ما به خلق کریم
که از سوال ملولیم و از جواب خجل
تویی که خوبتری ز آفتاب و شکر خدا
که نیستم ز تو در روی آفتاب خجل بیشتر »
گفت و خوش گفت که...
نوشته شده توسطصداقت...! 23ام خرداد, 1393یار مفروش به دنیا که بسی سود نکرد
آنکه یوسف به زر ناسره بفروخته بود
گفت و خوش گفت برو خرقه بسوزان حافظ
یارب این قلب شناسی ز که آموخته بود بیشتر »
اگر یار یار من باشد!
نوشته شده توسطصداقت...! 22ام خرداد, 1393بیان شوق چه حاجت که سوز آتش دل
توان شناخت ز سوزی که در سخن باشد
هوای کوی تو از سر نمی رود آری
غریب را دل سرگشته با وطن باشد
بسان سوسن اگر ده زبان شود حافظ
چو غنچه پیش تو اش مُهر بر زبان باشد بیشتر »
رواست در بر اگر می تپد کبوتر دل!
نوشته شده توسطصداقت...! 21ام خرداد, 1393گداخت جان که شود کار دل تمام و نشد
بسوختیم در این آرزوی خام و نشد
به کوی عشق منه بی دلیل راه قدم
که من به خویش نمودم صد اهتمام و نشد
دریغ و درد که در جست و جوی گنج حضور
بسی شدم به گدائی بر کرام و نشد بیشتر »
فرشته عشق نداند!
نوشته شده توسطصداقت...! 17ام خرداد, 1393فقیر و خسته به درگاهت آمدم رحمی
که جز ولای توام نیست هیچ دست آویز
میان عاشق و معشوق هیچ حایل نیست
تو خود حجاب خودی حافظ از میان برخیز بیشتر »