ملامتگو چه دريابد !
نوشته شده توسطصداقت...!هوا خواه تو ام جانا و مي دانم كه مي داني
كه هم ناديده مي بيني و هم ننوشته مي خواني
ملامتگو چه دريابد ميان عاشق و معشوق
نبيند چشم نابينا، خصوص اسرار پنهاني
دريغا عيش شبگيري كه در خواب سحر بگذشت
نداني قدر وقت اي دل، مگر وقتي كه در ماني
ملول از همرهان بودن طريق كارداني نيست
بكش دشواري منزل، به ياد عهد آساني
فقط به خاطر میخ!
نوشته شده توسطصداقت...! 13ام دی, 1393به خاطر میخی (که محکم نشده بود) نعلی افتاد
به خاطر نعلی اسبی افتاد به خاطر اسبی سواری افتاد.
به خاطر سواری جنگی شکست خورد
به خاطر شکستی مملکتی نابود شد.
و همه این ها به خاطر کسی بود که میخ را محکم نکوبیده بود.
یادمان باشد که
تک تک کارهای ما در سرنوشت نوع بشر تاثیر گذار خواهد بود
پس همواره بهترین و عالیترین باشیم.
روز را خورشید می سازد روز گار را ما/ مسعود لعلی، فهیمه ارژنگی/ ص 63
هر کس از عشق نصیبی دارد!
نوشته شده توسطصداقت...! 12ام دی, 1393جمعه احوال عجیبی دارد
هر کس از عشق نصیبی دارد
در دلم حس غریبی جاریست
و جهان منتظر بیداریست
جمعه با نام تو آغاز شود
یابن یاسین همه جا ساز شود
جمعه یعنی غزل ناب حضور
جمعه میعادگه سبز حضور
جمعه هر ثانیه اش یک سال است
جمعه از دلهره مالامال است
ابر چشمان همه بارانی است
عشق در مرحله پایانی است
کاش این مرحله هم سر می شد
چشم ناقابل ما تر می شد
الهی!
نوشته شده توسطصداقت...! 12ام دی, 1393با ددان بتوان به سر بردن
با دونان چه باید کرد؟
الهی نامه آیت الله حسن زاده آملی/ ص 26
حکایت
نوشته شده توسطصداقت...! 12ام دی, 1393فقیری تهی دست، خواجه ای ثروتمند را گفت: اگر من بر در سرای تو بمیرم با من چه می کنی؟
گفت: تو را کفن می کنم و به گور بسپارم
فقیر گفت: امروز به زندگی مرا پیراهنی پوشان و چون بمیرم بی کفن به خاک بسپار!
خواجه بخندید و او را پیراهن بخشید!
حکایت و حکمت/ حسین دیلمی/ ص 52
اسیری دل!
نوشته شده توسطصداقت...! 12ام دی, 1393زهد با داشتن و نداشتن دنیا منافات ندارد…
میزان زهد، دنیا داشتن یا نداشتن نیست بلکه
میزان دل بستن یا نبستن به دنیا است.!
جرعه وصال(چکیده ای از اندیشه های آیت الله بهجت)/ ص 68
ز بام عرش می آید صفیرم!
نوشته شده توسطصداقت...! 10ام دی, 1393چنان پر شد فضای سینه از دوست
که فکر خویش گم شد از ضمیرم
قدح پر کن که من در دولت عشق
جوانبخت جهانم گر چه پیرم