ملامتگو چه دريابد !
نوشته شده توسطصداقت...!هوا خواه تو ام جانا و مي دانم كه مي داني
كه هم ناديده مي بيني و هم ننوشته مي خواني
ملامتگو چه دريابد ميان عاشق و معشوق
نبيند چشم نابينا، خصوص اسرار پنهاني
دريغا عيش شبگيري كه در خواب سحر بگذشت
نداني قدر وقت اي دل، مگر وقتي كه در ماني
ملول از همرهان بودن طريق كارداني نيست
بكش دشواري منزل، به ياد عهد آساني
همراهي با كاروان كربلا30
نوشته شده توسطصداقت...! 8ام آذر, 1393عمر بن سعد ملعون در همان روز عاشورا سر مبارك امام حسين عليه السلام را به همراه خولي(با فتح خاء و سكون واو ) بن يزيد اصبحي و حميد بن مسلم اَذدي نزد ابن زياد فرستاد و دستور داد باقي سرهاي ياران و خاندان حضرتش را شستشو داده و به همراه شمر بن ذي الجوشن و قيس بن اشعث و عمرو بن حجاج روانه كوفه كرد تا نزد ابن زياد ببرند.(1) و (2) عمر بن سعد امر كرد دختران پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم را بر شتران برهنه سوار كردند و سيد سجاد را غل بر گردن نهاده ايشان را چون اسيران ترك و روم روانه داشتند.
* توضيحات مختصر
* زينب سلام الله عليها در قتلگاه
پس از اينكه عمر بن سعد خيمه ها را به آتش كشيد و زنان را با پاي برهنه و… اسير كردزنان حرم گفتند: شما را به خدا ما را از قتلگاه حسين ببريد. آنها نيز چنين كردند. همين كه چشم زنان بر پيكرهاي كشته شدگان افتاد ناله زدند. راوي مي گويد به خدا قسم هرگز فراموش نمي كنم كه زينب دختر علي با دلي سوزان و جگري آتشين و صداي اندوهگين بر حسين عليه السلام مي گريست و مي فرمود: اي محمد، اي كسي كه آفريننده و اختيار دار آسمان بر تو درود مي فرستد. اين است حسين كه پيكر برهنه اش به خون آغشته و اعضايش از هم جدا شده است. اينها دختران اسير تو هستند كه شكايت خود را به درگاه الهي مي نمايند و استغاثه آنها به محمد مصطفي صلي الله عليه و آله و سلم و علي مرتضي عليه السلام و فاطمه زهرا عليها سلام و حمزه سيد الشهدا بلند است. يا محمداه اين حسين توست كه قتيل اولاد زنا گشته و جسدش بر روي خاك افتاده و باد صبا بر او خاك و غبار مي پاشد. وا حزناه وا كرباه امروز روزي را ماند كه جدم رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم وفات كرد. اي اصحاب محمد صلي الله عليه و آله و سلم اينك ذريه پيغمبر شما را مي برند مانند اسيران!…. راوي گويد به خدا قسم دوست و دشمن از ناله او گريستند.
سپس سكينه پيكر پدرش حسين عليه السلام را به آغوش گرفت و به ناله كه دل سنگ خارا را پاره مي كرد مي ناليد و مي گريست و جسد پدر را رها نمي كرد تا آنكه گروهي از اعراب (دشمنان) جمع شدند و او را از كنار پيكر پدر كشيده و جدا كردند. سپس اهل بيت را از قتلگاه دور كردند و بر شتران برهنه سوار كرده و به جانب كوفه روانه كردند.(1) و (2)
(1) 1لهوف/ سيد بن طاووس/ ترجمه عليرضا رجالي تهراني/ خلاصه صص 178 تا 180 و 191
(2) منتهي الامال/ شيخ عباس قمي/ جلد اول/ خلاصه صص 643 تا 650
نه به خدا چنین نیست!
نوشته شده توسطصداقت...! 7ام آذر, 1393… به بعضی این مردم بگویی برویم تفریح؛ اگر بگویی برویم بازی می آیند.
اگر بگویی برویم مهمانی می آیند اگر بگویی برویم کوهنوردی می آیند
اگر بگویی برویم مردم آزاری می آیند ولی…
ولی اگر بگویی برویم نماز جمعه، اگر بگویی برویم دعای کمیل،
اگر بگویی برویم بسیج اگر بگویی برویم مسجد ا
گر بگویی برویم به کمک بازماندگان شهدا اگر بگویی برویم جبهه به خدا نمی آیند"!
اصلا همین بهتر است که نیایند اگر بیایند جز مزاحمت چیزی نمی دانند…..
این مردم گمان می کنند که آزادند؟ نه به خدا چنین نیست.
بلکه اسیرند. اسیر خواسته ها. اسیر هوی ها و هوس ها. اسیر دنیا و لذت های زودگذر آن.
اینان زندانی هستند. اینان در بند افتادگانند.
شهید علی خلیلی مقدم/ حرف های شنیدنی 1/ موسسه فرهنگی هنری قدر ولایت/ صص 89 و 90
کمی بزرگ شو!
نوشته شده توسطصداقت...! 7ام آذر, 1393از صبح درگیر مقاله بودم. نگاه به صفحه مانیتور خسته ام کرده بودم . شنیده شدن صدای برادر زاده ها حس عجیبی منتقل می کرد؛ خوب و بدش را تشخیص نمی دادم. خواستم توجهی نکنم فایده ای نداشت. عمه گفتن های پسر بچه چند ساله مرا بیچاره محبتش کرده بود؛ هر چه جوابی می دادم که برود نمی شد. خلاصه کار به بازی اجباری کشید. بین بازی مرتب می رفت کنار بابایش که مشغول صحبت کردن با مادرم بودن و می خواست بازیش را نگاه کند. برادرم از این کارش حس خوبی نداشت. بازی را متوقف کردم و گفتم: بازی تمام شد تو که برادر مرا اذیت می کنی من هم بازی نمی کنم. این را عمدا گفتم. آن قدر حرف زدن هایش برایم شیرین است که گاهی عمدا چیزی می گویم تا با آب و تاب برایم حرف بزند. اول مکث کرد بعد نگاهم کرد و گفت عمه من که اذیت نمی کنم بازی می کنم تازه برادرت کو؟ گفتم آنجاست و برادرم را نشان دادم و گفتم آنجاست کنار مامانم. اول نگاه کرد به آنها بعد به من. اخم کرد. عمه اون بابای خودمه و اون هم مامان جون خودم. گفتم نخیر اون بابای تو نیست برادر خودمه ومامان خودم . از من اصرار و از او تکرار. فکر نمی کردم این قدر زود به گریه برسد. خندیدم و بغلش کردم و گفتم عمه عزیزم بابای تو برادر من هم هست. آبجی بابا میشه عمه. انگار هنوز هم پذیرشش سخت بود و نمی خواست از وابستگیش کم کند . دیگر بازی نکرد و رفت به بابایش تکیه زد و نشست. رفتارش برایم شیرین و باور نکردنی بود. معادله حل شده بود و خیلی ساده به نظر می رسید مگر فرقی داشت ! چطور با این همه فهم هضمش برایش سخت بود. حتی علاقه ای که به من و بازی کردن داشت پذیرش را برایش آسانتر نمی کرد. اما کمی که فکر کردم دیدم خیلی هم عجیب نیست. رفتار ما هم به نوبه خود گاهی از او بچه گانه تر است. آن زمانی که گناه می کنیم و عصر جمعه می گوییم آقا تو را قسم به شهیدان ظهور کن !
علت تمام دشمنی ها!
نوشته شده توسطصداقت...! 7ام آذر, 1393* حضور مقتدرانه یگانهای دریایی جمهوری اسلامی ایران در آبهای آزاد برای ملتها الهام بخش و امیدآفرین است.
* جمهوری اسلامی ایران اهل تجاوز نیست ولی اهل حضور در آبهای آزاد است زیرا آبهای آزاد دنیا متعلق به همه و بستری برای انتقال فرهنگ است(1).
*تمام دشمني هاي دشمنان با شما و ملت ايران و انقلاب اسلامي، براي همين سه رکن ارزشمندي است که عرض کرديم؛ دين و اخلاق، استقلال، کارايي.
مي خواهند اصول ديني و اخلاقي و اسلام را - که سرمايه اصلي ملت ايران است - از او بگيرند. به کمک جدا افتادنِ از اسلام، استقلال را هم از او بگيرند. بعد که به صورت يک ملت درجه سه از کارافتاده بي ارزشي درآمد و در اختيار آنها قرار گرفت، کارايي اش را به ميل خودشان دستکاري کنند. هر جا به نفع آنهاست، از او استفاده کنند؛ هر جا به نفع آنها نيست، ديگر دل هم نسوزانند و اعتنا هم نکنند؛ کاري که با ملتهاي به اصطلاح جهان سوم - طبق اصطلاحات دهه هاي قبل - يا کشورهاي عقب نگهداشته شده کرده اند. ملت فلان کشور، براي دستگاه استکبار و استعمار آن دولت غربي، يا هر کجايي که بر آن تسلط دارد، اصلاً ارزشي ندارد. ارزش آن به اين است که چقدر از او بتواند براي خودش استفاده کند!(2)
(1)فرمانده معظم کل قوا در بازدید از قرارگاه مقدم نیروی دریایی ارتش / (۱۳۹۰/۰۵/۰۲ - ۱۴:۴۱)
(2)بيانات فرمانده كل قوا در ديدار جمعى از فرماندهان و پرسنل ارتش، در آستانه روز ارتش (۱۳۷۶/۰۱/۲۷ - ۰۰:۰۰)
سایت http://www.leader.ir// انتخاب، ترتیب سخنان و تیترسلیقه ای است.
لذیذ تر از همه چیز!
نوشته شده توسطصداقت...! 7ام آذر, 1393همین امور ساده و آشکار مثل نماز
بعضی را به سماوات می رساند و برای عده ای هیچ خبری نیست
برای بعضی اعلی علیین است و برای بعضی هیچ معلوم نیست که آیا این معجون شور است یا شیرین.
**************
همین نماز را که ما با تهدید به چوب و تازیانه و عقوبت جهنمی شدن در صورت ترک آن انجام می دهیم
آقایان (اولیاء)می فرمایند: از همه چیز لذیذتر است.
جرعه وصال(چکیده ای از اندیشه های آیت الله بهجت)/ ص 41