کلید واژه: "مرگ"

تنهاتر از همیشه!!!

نوشته شده توسطصداقت...! 19ام مهر, 1397
آهسته و مرموز نزدیک شد و کنارم نشست. با صدایی ضعیف، در حالی که دستش لرزش داشت گفت: «آجی دوست دانشگاهم یادته؟ همون که برای جشن عقدم آمده بود شهرمان؟»، «بله. فلانی را می گویی. گفتی ماه دیگر جشن ازدواجشان است. می خواهی بروی آن استان و من باید مجوزت را… بیشتر »

امتحان پایان ترم!

نوشته شده توسطصداقت...! 3ام خرداد, 1396
حالا باید چه می کردم؟ نگاهم به ساعت خشک شده بود. قدرت حرکت نداشتم. فقط ده دقیقه زمان داشتم. نه لباس پوشیده بودم نه نماز خوانده بودم، نه میشد تنها رفت و پیاده. کسی بیدار نبود. با تخت مادر خیلی فاصله نداشتم.  چند بار مادر را صدا زدم. وجدانم اجازه نداد.… بیشتر »

بقا و زندگی!

نوشته شده توسطصداقت...! 14ام خرداد, 1395
این که ما ناقصان از مرگ می ترسیم و خوشمان نمی آید برای آن است که انسان به حسب فطرت و سرشت، بقا و زندگی را دوست دارد و از نابودی بیزار است. پس آنچه را که بقا می داند به آن علاقه دارد و از مقابل آن بیزار می شود. ما چون به عالم آخرت و حیات و بقای ابدی… بیشتر »

شك داري؟!!!

نوشته شده توسطصداقت...! 26ام فروردین, 1394
لقمان حكيم به فرزندش گفت: اي فرزند! اگر در مرگ شك داري خواب را از خود بر طرف كن و نمي تواني اگر شك داري در زنده شدن بعد از مرگ، بيدار شدن را از خود برطرف كن و هر گز نمي تواني پس چون در  اين دو حالت فكر كني مي داني كه جان تو در دست ديگري است و خواب به… بیشتر »