کلید واژه: "تنهایی"

تنهاتر از همیشه!!!

نوشته شده توسطصداقت...! 19ام مهر, 1397
آهسته و مرموز نزدیک شد و کنارم نشست. با صدایی ضعیف، در حالی که دستش لرزش داشت گفت: «آجی دوست دانشگاهم یادته؟ همون که برای جشن عقدم آمده بود شهرمان؟»، «بله. فلانی را می گویی. گفتی ماه دیگر جشن ازدواجشان است. می خواهی بروی آن استان و من باید مجوزت را… بیشتر »

هجده چرخ تنها!

نوشته شده توسطصداقت...! 26ام آذر, 1394
هوا به شدت سرد بود. بخار آب تشکیل شده بر روی شیشه های ماشین، مانعی  بود برای تماشای جاده،  نا گزیر هر چند دقیقه،  با  پهنای انگشت بخار را محو می کردم   و به رصد ادامه می دادم. بیچاره همسفرانم. خوب بود همه،  از دوستان  بودند  و الا معلوم نبود چه ذهنیتی… بیشتر »