« مردم چی میگن؟...وضعیت قرنطینه! »

بهترین سرگرمی برای روزهای کرونایی!

نوشته شده توسطصداقت...! 26ام فروردین, 1399

همسر خواهر خانم، تشریف فرما شده اند سفر کاری؛ و من هم به عنوان نترس رفته بودم نصف روزی کنارش باشم و جای او را پر کنم. تازه رفته خانه خودش. بخاطر کرونا مجبور است در خانه بماند و  خیلی پیش ما نیاید. اگر کرونا نبود من هم سر درس وبحثم بودم و او هم می رفت کنار مادر و نه مادر دور از ما احساس ناراحتی داشت و نه مجبور بودم بروم پیش خواهر جان. البته بد هم نیست. تنوع در زندگی لازم است.

نشسته بودیم و از همه چیز برایم شیرین زبانی می کرد. این دهه هفتادی ها همه چیزشان با ما فرق دارد. دغدغه هایشان. حرف زدن هایشان. ناراحت بودن و خوشحال بودنشان. از بیکاری و اوقات فراغتِ زیاد،  شکایت کرد. برایش می گفتم از وقتش استفاده کند، برنامه ریزی داشته باشد. عمرش را هدر ندهد. کم مانده بود بگوید مثلا تو چکار می کنی که من انجام نمی دهم؟ تو که از من بیکارتری که از بیکاری آمده ای نترس بیکار باشی. ادامه ندادم.

مشغول رنگ زدن تابلو اش بود. معلوم بود خسته است. برخلاف عقیده ام که «هیچ وقت آشپزخانه کسی ورود نکنم چون خصوصی ترین منطقه خانه است»، رفتم آشپزخانه و دوری زدم. یک کتری پیدا کردم و آب جوش گذاشتم. درب کابینتی را باز کردم و دوتا فنجان پیدا کردم و چای ریختم. یک ظرف بلوری هم همانجا بود برداشتم و یک مشت قند ریختم داخلش. یک چای دبش بردم با هم بخوریم.

چای را که دید خیلی خوشحال شد. ولی مشخص بود یک حرفی توی دلش مانده است. گفتم: «نازنین مشکلی پیش آمده؟». گفت: «نه. چرا قند را داخل بستنی خوری ریخته ای؟ ده تا قندان پر از قند آنجا گذاشته. فنجان قحط بود. اینها را یکی کادویی آورده جنسش خوب نیست. سینی سیلور هم که بود. سرک کشید توی آشپزخانه و گفت: این کتری که برای پیک نیک است. چای ساز که توی برق بود». نگاهش کردم و اول حسابی خندیدم. بعد گفتم: «بخدا عمدی نبوده ولی من دهه شصتی دنبال یک استکان چای رفتم و اینکه امین باشم و همه جا سرک نکشم. با کمترین امکانات  و بدون به هم زدن تمرکزت چای بیاورم. به این اداهای شماها و قوانینتان آشنا نبودم ولی نازنین خودمانیم زده به سرت. چایی  آوردم به این خوبی و قشنگی و خوشرنگی! طلبگی وارزان:) بد بود؟». « نه نه چرا خیلی خوب بود و به موقع.». «عزیزم خودت را معطل این حرف ها نکن. حالا قند توی بستنی خوری اتصالی میکند؟! نگاه کن: قوری کتری، سماور، کتری معمولی، چای ساز، قهوه جوش. چند دست فنجان چینی و بلور و قاشق چای خوری و قندان های رنگارنگ و سینی متفاوت و …برای روزی سه تا فنجان چای؟» بخدا به عقل شماها شک می کنم. بابا و بقیه نه، این همه خودت را به زحمت انداخته ای برای چیدمان و… که چه؟ تنوع خوب است. ولی مدبرانه. فکر کن عزیزم فکر! حالا چایت را بخور سرد می شود. زود باش تا قند توی  بستی خوری جرقه نزده ». بعد هم دوتایی حسابی خندیدیم.

بد نیست این روزها که توی قرنطینه اوقات فراغت بیشتری داریم، نگاهی بیندازیم به اطرافمان. به جای وقت انجام کار، حداقل بعدش کمی فکر کنیم. فکر کردن هم یک کاری است بالاخره!

 

نوشته شده توسط صداقت: 26 فروردین 1399

آراي كاربران براي اين مطلب
5 ستاره:
 
(2)
4 ستاره:
 
(0)
3 ستاره:
 
(0)
2 ستاره:
 
(0)
1 ستاره:
 
(0)
2 رأی
ميانگين آراي اين مطلب:
5.0 stars
(5.0)
نظر از: مدیر النفیسه [عضو] 
مدیر النفیسه
5 stars

جالب بود اگه به اطراف خودمون خوب نگاه کنیم زندگی می تونه به همین سادگی باشه که شما گفتی ولی فکر می کنم تکلف دهه شصتی ها به همه چیز بیشتر باشه تا دهه های بعدی اونا باری به هر جهت هستند

1399/01/29 @ 20:15
پاسخ از: صداقت...! [عضو] 

سلام و احترام
متشکرم. شاید هم این طور باشد که شما می فرمایید.
از حضور پر مهر شما سپاسگزارم.

1399/01/29 @ 22:32
نظر از: طوباي محبت [عضو] 
5 stars

چه قشنگ و صمیمی بود.
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

1399/01/28 @ 12:30
پاسخ از: صداقت...! [عضو] 

سلام و احترام
متشکرم
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
از حضور پر مهر شما سپاسگزارم

1399/01/28 @ 17:04


فرم در حال بارگذاری ...