موضوعات: "نکته ها و آموزه ها" یا "دریای پر گهر" یا "فقط خدا" یا "مهدویت" یا "نشانه های خدا در زمین" یا "پیام قرآنی"
عمرت برفت و چاره کاری نساختی!
نوشته شده توسطصداقت...!چـون شـادمانی و غـم دنیـا مقیــم نیست فرعون کامـران به و ایـوب مبتـلا
غـم نیـست زخـم خـورده راه خـدای را دردی چه خوش بود که حبیبش کند دوا
مابین آسمان و زمین جای عیش نیست یک دانه چون جهد ز میان دو آسیا؟
عمرت برفت و چاره کاری نســاختی اکنون که چاره نیست به بیچارگی بیــا
کردار نیک و بد به قیامت قریـن توست آن اختیـار کن که تـوان دیـدنش لقـا
خواری نزد خدا!
نوشته شده توسطصداقت...! 26ام دی, 1393از خواری دنیا نزد خدا هما ن بس که جز در دنیا نافرمانی خدا نکنند.
و جز با رها کردن دنیا به پاداش الهی نتوان رسید.
مِن هَوانِ الدُّنیا علی الله انَّهُ لا یُعصی الّا فیها و لا یُنالُ ما عِندَهُ الا بتَرکِها
نهج البلاغه/ حکمت 385/ ترجمه محمد دشتی / ص 517
زشت رو!
نوشته شده توسطصداقت...! 23ام دی, 1393به لقمان گفتند: چقدر زشت رویی؟
فرمود: بر نقش صورت عیب می گیرید یا بر کسی که صورت را آفرید؟
صورت نیافریده چنین صورت آفرین
بر صورت آفرین و چنین صورت آفرین
قصه ها و حکمت های لقمان حکیم/ علامه مجلسی/ ص 64
اولین گفته حکمت آمیز لقمان!
نوشته شده توسطصداقت...! 21ام دی, 1393نقل شده است اول چیزی که از حکمت لقمان آشکار شد آن بود که
هنگامی که به شبانی گوسفندان اربابش اشتغال داشت، ارباب او گفت:
ای لقمان! گوسفندی را بکش و پاکیزه ترین عضو او را برای من بیاور.
پس گوسفندی را سر برید و زبان و دل او را نزد ارباب آورد.
ارباب گفت: گوسفند دیگری را بکش و پلیدترین عضوش را برایم بیاور
پس گوسفند دیگری سر برید و این بار هم زبان و دل گوسفند را برای او آورد
ارباب تعجب کرد و پرسید: راز این مطلب چیست؟
گفت: هیچ چیز پاکیزه تر از دل و زبان نیست اگر آن دو پاک باشند و
هیچ چیز از آن دو پلیدتر نیست اگر آن دو ناپاک باشند.
قصه ها و حکمت های لقمان حکیم/ علامه مجلسی/ ص 69 و 70
عید بر همه مبارک!
نوشته شده توسطصداقت...! 19ام دی, 1393امروز سخن از جان جهان باید گفت
توصیف رسول انس و جان باید گفت
در روز ولادت دو قطب عالم
تبریک به صاحب الزمان باید گفت
حکایت
نوشته شده توسطصداقت...! 18ام دی, 1393شخصی از واعظی پرسید: زن ابلیس چه نام دارد
واعظ او را پیش خواند و در گوشش گفت: ای مردک … من چه دانم؟
چون باز به مجلس آمد از او پرسیدند که چه فرمود، گفت:
هر که خواهد از مولانا سوال کند تا بگوید.
گزیده طنز عبید زاکانی/ ابوالفضل زرویی نصر آباد/ ص 19
شب عیدی حوالت کردم به خدا!
نوشته شده توسطصداقت...! 18ام دی, 1393از پروردگار خواستم که حساب
امت مرا
به من واگذارد تا پیش امت های دیگر رسوا نشوند اما
آفریدگار والا بر من چنین وحی فرستاد:
ای محمد! خودم به حسابشان رسیدگی می کنم تا اگر لغزشی از آنان سر زده
از تو پوشیده بدارم که نزد تو نیز رسوا نشوند!
همنام گل های بهاری(نگاهی نو به شخصیت و زندگی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم)/ حسین سیدی/ ص 112