موضوعات: "نکته ها و آموزه ها" یا "دریای پر گهر" یا "فقط خدا" یا "مهدویت" یا "نشانه های خدا در زمین" یا "پیام قرآنی"

عمرت برفت و چاره کاری نساختی!

نوشته شده توسطصداقت...!

چـون شـادمانی و غـم دنیـا مقیــم نیست     فرعون کامـران به و ایـوب مبتـلا

غـم نیـست زخـم خـورده راه خـدای را     دردی چه خوش بود که حبیبش کند دوا

مابین آسمان و زمین جای عیش نیست     یک دانه چون جهد ز میان دو آسیا؟

عمرت برفت و چاره کاری نســاختی       اکنون که چاره نیست به بیچارگی بیــا

کردار نیک و بد به قیامت قریـن توست     آن اختیـار کن که تـوان دیـدنش لقـا

شك داري؟!!!

نوشته شده توسطصداقت...! 26ام فروردین, 1394

لقمان حكيم به فرزندش گفت:

اي فرزند! اگر در مرگ شك داري خواب را از خود بر طرف كن و نمي تواني

اگر شك داري در زنده شدن بعد از مرگ، بيدار شدن را از خود برطرف كن و هر گز نمي تواني

پس چون در  اين دو حالت فكر كني مي داني كه جان تو در دست ديگري است

و خواب به منزله مرگست و بيداري به منزله مبعوث شدن بعد از مرگست.

قصه ها و حكمت هاي لقمان حكيم/ علامه مجلسي/ ص 38

مظلوم ترين عاشق دنيا!

نوشته شده توسطصداقت...! 25ام فروردین, 1394

ای دل نگران که چشم هایت بر در…

شرمنده که امروز به یادت کمتر…

جز رنج چه بود سهمت از این همه عشق

مظلوم ترین عاشق دنیا ! مادر!

الهی!

نوشته شده توسطصداقت...! 23ام فروردین, 1394

الهی!

عاشق را با شعر و شاعری و سجع و قافیه پردازی

و الفاظ بازی چه کار!

الهی نامه  آیت الله  حسن زاده آملی/ ص 38

بانوی شریف با نوان دو جهان!

نوشته شده توسطصداقت...! 21ام فروردین, 1394

نور دل و دیده  پیغمبر زهراست

ام الحسنین و کفو حیدر زهراست

آن خیر کثیر را که از فرط کامل

ایزد ستود و خواند کوثر زهراست

ای عصمت حق بنت رسول ادرکنی

ای مات جلال تو عقول ادرکنی

ام النجباء شفیعه روز جزاء

یا حضرت زهرای بتول ادرکنی

خورشید آفرینش/ سید محمد رضا طباطبایی نسب/ صص 259 و 261


هدیه روز طبیعت!

نوشته شده توسطصداقت...! 13ام فروردین, 1394

همراهان وبلاگی!

آرزو می کنم

با جمع کردن هفت سین نوروزی

قرآنش چراغ راهتان

آینه اش روشنایی دل هایتان

سکه اش برکت عمرتان

سبزه اش طراوت و شادابی لحظه هایتان

و ماهی اش شوق زندگی فاطمی را به شما هدیه دهد

روز طبیعتتان پر از یاد خدا!

 

حکایت!

نوشته شده توسطصداقت...! 11ام فروردین, 1394

اعرابی را نزد خلیفه بردند. او را دید بر تخت نشسته دیگران در زیر ایستاده.

گفت: «السلام علیک یا الله». گفت: من الله نیستم.

گفت: یا جبراییل گفت: من جبرائیل نیستم

گفت: الله نیستی، جبراییل  نیستی پس چرا بر آن بالا رفته تنها نشسته ای؟ تو نیز به زیر آی و در میان مردمان بنشین

گزیده طنز عبید زاکانی/ ابوالفضل زرویی نصر آباد/ ص 26