موضوعات: "نکته ها و آموزه ها" یا "دریای پر گهر" یا "فقط خدا" یا "مهدویت" یا "نشانه های خدا در زمین" یا "پیام قرآنی"

عمرت برفت و چاره کاری نساختی!

نوشته شده توسطصداقت...!

چـون شـادمانی و غـم دنیـا مقیــم نیست     فرعون کامـران به و ایـوب مبتـلا

غـم نیـست زخـم خـورده راه خـدای را     دردی چه خوش بود که حبیبش کند دوا

مابین آسمان و زمین جای عیش نیست     یک دانه چون جهد ز میان دو آسیا؟

عمرت برفت و چاره کاری نســاختی       اکنون که چاره نیست به بیچارگی بیــا

کردار نیک و بد به قیامت قریـن توست     آن اختیـار کن که تـوان دیـدنش لقـا

خدا را!

نوشته شده توسطصداقت...! 17ام مرداد, 1393

مکن  از خواب بیدارم خدا را

که دارم خلوتی خوش با خیالش

چرا حافظ چو می ترسیدی از هجر

نکردی شکر ایام وصالش!!


حکایت!

نوشته شده توسطصداقت...! 17ام مرداد, 1393

مردی دانش بسیار می اندوخت و به آن عمل نمی کرد.

حکیمی به او گفت: اگر عمر خویش را به جمع سلاح فنا کنی

پس کی به جنگ خواهی رفت؟


حکایت و حکمت2/ حسین دیلمی/ ص 55

حکایت!

نوشته شده توسطصداقت...! 16ام مرداد, 1393

یکی از بزرگان عرفا می گفت:

سی سال است از یک الحمدلله که گفته ام در پیشگاه خدا استغفار می کنم.

گفتند: چگونه بوده است؟ گفت حریقی شب هنگام در بغداد روی داد.

من بیرون رفتم تا وضع دکان خود را ببینم. گفتند حریق از مغازه تو دور است.

گفتم: الحمدلله سپس با خود گفتم:

فرض کن دکان تو نجات یافته آیا به مسلمانان نمی اندیشی؟!


حکایت و حکمت2/ حسین دیلمی/ ص 42

امضا می کنیم!

نوشته شده توسطصداقت...! 16ام مرداد, 1393

قلب ها از ایمان و نور معرفت خشکیده است.

قلب آباد به ایمان و یاد خدا پیدا کنید تا برای شما امضا کنیم که

امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف آنجا هست.!


جرعه وصال/ چکیده ای از اندیشه های آیت الله بهجت/ ص 28

کو صبر و چه دل!

نوشته شده توسطصداقت...! 15ام مرداد, 1393

گفتی که تو را شوم مدار اندیشه

دل خوش کن و بر صبر گمار اندیشه

کو صبر و چه دل کانچه دلش می خوانند

یک قطره خون است و هزار اندیشه

حکایت!

نوشته شده توسطصداقت...! 15ام مرداد, 1393

فقیری تهیدست خواجه ای ثروتمند را گفت: اگر من در سرای تو بمیرم با من چه می کنی؟

خواجه گفت: کفن می کنم و به گور می سپارم.

فقیر گفت: امروز به زنده گی مرا پیراهنی پوشان و چون بمیرم بی کفن به خاک بسپار.

خواجه بخندید و او را پیراهن بخشید.


حکایت و حکمت 2/ حسین دیلمی/ ص 52