« مي رفت حج! | از قرآن استفاده نمي كنيم چون... » |
مي گفت در شام...!
نوشته شده توسطصداقت...! 27ام آبان, 1393مي گفت در شام در شام هفت مصيبت بر سر ما آوردند كه در مدت اسارت مانندش را نديديم
گفتند چه مصيبتي؟
- با شمشيرهاي برهنه به ما حمله كردند.
سرهاي شهدا را رو به روي زن هاي ما گذاشته بودند.
زن هاي شامي از بالاي پشت بام روي سرمان آب و آتش مي ريختند.
از صبح تا شب در كوچه و بازار با ساز و آواز مي گرداندندمان و مي گفتند
بياييد اين ها را بكشيد كه هيچ احترامي در اسلام ندارند.
ما را در خرابه اي جا دادند كه روزها از شدت سرما و شب ها از شدت سرما آرامش نداشتيم.
مي خواستند ما را در بازار برده فروش ها بفروشند.
ما را با طناب بسته بودند و از جلوي خانه يهودي و نصاري مي گذراندند و به آن ها مي گفتند
اين ها همان هايي هستند كه پدرانشان پدران شما را در جنگ ها كشتند. بياييد ازشان انتقام بگيريد.
آفتاب در سجده/ سميه مصطفي پور / ص 49
السلام علی علی بن الحسین
الله اکبر خدا قوت دوست عزیز
خیلی دردناک اند مصایب سیدالساجدین
پاسخ دادن:
السلام علی علی بن الحسین
الله اکبر
سلام دوست عزیز. اگر امام شناس بودیم و زینب شناس از یک بار تکرارش می مردیم. اما هزاران بار شنیده ایم و امثال من، دل مرده شان هنوز زنده نشده!
از حضور شما سپاسگزارم
در پناه حق
فرم در حال بارگذاری ...