« التماس دعا! | آه اگر عاطفت شاه نگیرد دستم! » |
حکایت!
نوشته شده توسطصداقت...! 16ام تیر, 1393یکی را از بزرگان به محفلی اندر همی ستودند و در اوصاف جمیلش مبالغه می کردند.
سر بر آورد و گفت: من آنم که من دانم
شخصم به چشم عالمیان خوب منظر است وز خُبث باطنم سر خجلت فتاده پیش
طاووس را به نقش و نگاری که هست، خلق تحسین کنند و او خجل از پای زشت خویش
اوصاف جمیل= صفت های زیبا و نیکو؛ خوب منظر= زیبا؛ خبث= پلیدی
فرم در حال بارگذاری ...